رسانه، خود پیام است
مشتریان همواره در تحول و تکامل هستند و مشتری آینده با مشتری امروز کاملا متفاوت است. تکامل، واکنش اجتنابناپذیر ما در برابر تغییراتی است که هر لحظه و هر روز پیرامون ما رخ میدهد. امروزه بر همه بازاریابان روشن شده است که برندها و فرآیند برندسازی بیش از پیش مشتریمحور شدهاند. بسیاری از برندها از نظر عملیات و کیفیت به همگرایی رسیدهاند. تنها چالشی که وجود دارد، پیشبینی رفتار مشتریان باهوش است. این روزها، مشتریان متصل (Connected Customers) و برندها دقیقا به همان شکلی رفتار میکنند که «مارشال مک لوهان» ۵۰سال قبل پیشبینی کرده بود. او در کتاب به یاد ماندنی خود به نام «درک رسانه» ادعا کرد که «رسانه، خود پیام است.» در آن دوران، این جمله برای بسیاری غیرقابل درک و بیشتر شبیه غیبگویی بود. گرچه مک لوهان این مفاهیم را برای نخستین بار در دهه ۱۹۶۰ میلادی مطرح کرده اما بهدلیل پیشرفت مداوم تکنولوژی، گفتههای او قدیمی نشده و هنوز هم کاربرد دارد.
او معتقد بود که مردم، بیشتر روی اختراعات و نوآوریهای جدید تمرکز میکنند در حالی که از تغییرات بنیادینی که این اختراعات و نوآوریها در جامعه ایجاد میکنند غافل هستند. او تکنولوژیها و نوآوریهای جدید را «رسانه» نام نهاد. رسانه یعنی ابزاری که به انسان کمک میکند کارهایی را انجام دهد که قبل از اختراع رسانه، انجام آنها غیرممکن بود. هر رسانه، یکسری از ابعاد فیزیکی، اجتماعی، شناختی یا روانشناختی انسان را به فعالیت وا میدارد. مک لوهان نام این فرآیند را «توسعه ابعاد وجودی انسان» میگذارد. مثلا اتومبیل، پاهای ما را بهکار میاندازد و در نتیجه ما را جابهجا میکند. تلفن همراه، ما را به استفاده از صدایمان وامیدارد و قابلیت دسترسیپذیری ایجاد میکند و رسانههای الکترونیکی مستقیما روی «دستگاه عصبی مرکزی» ما تاثیر میگذارند. در حالی که تمام تکنولوژیهای قدیمی کمابیش یک یا چند عضو از اعضای بدن را بهکار میاندازند، اما گفته میشود که الکتریسیته مستقیما روی دستگاه عصبی و در نتیجه روی مغز تاثیر میگذارد. رسانههایی که قبل از عصر الکتریسیته اختراع شده بودند، باعث تحریک خارجی اعضای بدن میشدند. تکنولوژیهای الکترونیک اما مستقیما ذهن را هدف میگیرند. مک لوهان معتقد بود تحریک هوشیاری، نخستین نشانه «هوشیاری جمعی» دهکده جهانی است. ما به سرعت در حال ورود به آخرین مرحله از توسعه ابعاد وجودی انسان هستیم: تحریک هوشیاری از طریق رسانههای الکترونیکی. معنای «پیام» از دیدگاه مکلوهان تا حدی مبهم است، درست مثل تعریف او از رسانه. به اعتقاد او، پیام محتوایی نیست که از سوی رسانه به مخاطب منتقل میشود، مثل آگهیهای بازرگانی. از نظر او پیام به تمام تغییراتی اطلاق میشود که از طریق رسانه در امور شخصی، میان فردی و اجتماعی انسان ایجاد میشود؛ مثل تغییرات در رفتار، گرایشها، روابط و باورهای عمومی. بنابراین، «پیام» مکلوهان، تغییر در مقیاس، سرعت یا الگوی رفتار انسانها است که بهدنبال یک اختراع یا نوآوری جدید ایجاد شده باشد. هر رسانه پیامی به همراه دارد. ما در حال حاضر دریافتهایم که «پیام مشتریان متصل»، روی امور انسانی و عرصه بازاریابی تاثیر چشمگیری دارد.
پیام مشتریان متصل
به عصر مشتریان متصل خوش آمدید. بسیاری از کارشناسان مردمشناسی دیجیتال مثل «برایان سولیس» این نسل را نسل C (Connected مینامند. مشتری متصل امروز، آینه تمام نمای پیام مکلوهان است. با حضور گسترده تلفنهای هوشمند، تبلتها و شبکههای اجتماعی، «متصل بودن» به یک حقیقت انکارناپذیر تبدیل شده است. به اشتراک گذاشتن تجربیات در شبکههای اجتماعی یکی از اصلیترین ویژگیهای زندگی در عصر دیجیتال است، عصری که در آن همه ما همواره آنلاین و به یکدیگر متصل هستیم. این سبک زندگی دیجیتال یکی از تغییرات پیشبینینشده مک لوهان در عرصه بازاریابی و برندسازی را محقق ساخته است؛ شکافی بزرگ میان مشتریان متصل و سازمانهایی که هنوز از روشهای بازاریابی و برندسازی سنتی استفاده میکنند.
به اعتقاد سولیس، هر فرد بهطور متوسط، دست کم با ۱۵۰ نفر در فیسبوک یا ۱۴۰ نفر در توییتر در ارتباط است. این رقم تصادفا با «عدد دانبار» مطابقت پیدا میکند. این عدد که نخستین بار از سوی «رابین دانبار» مطرح شد، بیانگر یکی از محدودیتهای شناختی انسان است. بر اساس این نظریه، یک نفر میتواند با حدود ۱۵۰ (تا ۲۴۰) نفر رابطه اجتماعی پایدار برقرار کند. مشتریان متصل این پتانسیل را دارند که از طریق رسانههای اجتماعی و با به اشتراک گذاشتن تجربیات، ارزش پیشنهادی شما را به میلیونها مشتری احتمالی که دارای سلایق و عقاید مشابهی هستند منتقل کنند. قدرت این مشتریان در انتقال ارزش و جلب مشتریان جدید، بسیار فراتر از توانایی شماست.
استراتژیهای برندسازی و بازاریابی متناسب با رفتار و انتظارات مشتریان متصل به شما کمک میکند تا به کمک جمعی از مخاطبان به طیف بزرگتری از مخاطبان دسترسی پیدا کنید. با نگاهی به نظریه مکلوهان میتوانیم نتیجه بگیریم که در این عصر، فرآیند اتصال یک مشتری با مشتریان دیگر، خود یک رسانه است. این رسانه به شما امکان دسترسی به مخاطبانی را میدهد که غیرقابل دسترس هستند یا دسترسی به آنها هزینهبر است و این بر جمله معروف «رسانه خود پیام است» صحه میگذارد.
در سال ۲۰۱۱، گوگل مفهوم «لحظه صفر حقیقت» یا ZMOT را برای نخستین بار مطرح کرد. لحظه صفر حقیقت همان لحظهای است که هنگام خرید آنلاین، بازدید از یک وبسایت یا مرور نظرات کاربران، نخستین ذهنیت شما از یک برند در ذهنتان شکل میگیرد. اما نسل C اهل صبر کردن نیستند. از ویژگیهای اصلی این نسل، جستوجوی اطلاعات پیش از خرید آنلاین محصولات و خدمات است.
مشتریان نسل C آگاهتر و نکتهسنجتر از آن هستند که در لحظه صفر حقیقت گیر کنند. سولیس با یادآوری این نکته، بازاریابان و نظریات آنها درباره لحظه صفر حقیقت را زیر سوال برد. به اعتقاد او، گرچه محتوایی که ما در قالب تبلیغات به مشتری ارائه میکنیم در شکلگیری ذهنیت او درباره محصول یا خدمات ما تاثیر دارد، اما مشتریان بیشتر تحت تاثیر نظرات و تجربیات سایر کاربران در شبکههای اجتماعی هستند و تصمیم خود را بر اساس تجربیات «واقعی» کاربران میگیرند.
او با اشاره به محدودیتهای نظریه ZMOT برای شکلدهی تصمیمگیری آنلاین مشتریان نسل C، در سال ۲۰۱۳ واژه UMOT یا «لحظه نهایی حقیقت» را معرفی کرد. UMOT فرآیند تکرارشونده به اشتراک گذاشتن تجربیات است. به بیان دقیقتر، لحظه نهایی حقیقت، لحظهای است که مردم تجربههای خود درباره یک برند را در رسانههای اجتماعی به اشتراک میگذارند. لحظهای که شما تجربه خود را به اشتراک میگذارید، لحظه ZMOT تمام افرادی است که این تجربه را در قالب یک عکس یا نوشته میبینند. فرآیند تبدیل UMOT به ZMOT بارها تکرار شده و از محدوده کنترل سازمانها خارج میشود.
نتیجهگیری: قوانین برندسازی سنتی دیگر پاسخگوی نیازهای مشتریان نیستند. مراحلی که هر مشتری طی میکند تا محصولی را خریداری کند، درست مثل یک سفر طولانی است و سفر مشتریان امروز با سفر مشتریان نسلهای قبل کاملا متفاوت است. همه ما، صرفنظر از سن و سال، مشتریان متصل هستیم. همه ما در شبکههای اجتماعی مخاطبانی داریم که خود نیز دارای مخاطبانی هستند و همین امر الگوهای برندسازی را دگرگون کرده است.
مشتریان امروز، فرآیند برندسازی را که روزی در حوزه وظایف مدیران برند بود، کاملا تحت کنترل خود در آوردهاند و مدیران برند تنها در صورتی میتوانند در این فرآیند به بهترین شکل سهیم باشند که تجربهای خاطرهانگیز را برای مشتریان فراهم کنند. آدام ریچاردسون از مجله کسبوکار هاروارد معتقد است تجربه مشتری یعنی مجموع نقاط تماس یک مشتری با برند (touchpoints) در تمامی مراحل چرخه خرید، یعنی از ZMOT تا UMOT. شما میتوانید با کمک صدها «نقشه سفر مشتری» که به صورت آنلاین در دسترس عموم قرار دارند، نقشه نقاط تماس مشتری خود را طراحی کنید. هرچند نقاط تماس از هر صنعت تا صنعتی دیگر متفاوت است اما ریچاردسون این نقاط را در چهار گروه کلی جای میدهد: ۱. محصول یا خدمات ۲.تعاملات ۳.پیامرسانی ۴. محیط یا بستر
هنگام طراحی این نقشه نکات زیر را در نظر بگیرید:
* از زاویه دید مشتریان متصل به مسائل نگاه کنید.
* برای جمعآوری دادههای مشتریان از روش جمعسپاری استفاده کنید.
* از پیچیدگی بپرهیزید.
خود واقعیتان باشید
شرکت بینالمللی Cohn & Wolfe در سال ۲۰۱۶ در گزارشی اعلام کرد که مشتریان، تشنه صداقت هستند و از دروغگویی بیزارند. از دیدگاه مشتریان متصل، شرکتی دارای صداقت و اعتبار است که قابل اطمینان، معتبر و حقیقی باشد. این سه ویژگی، هفت معیار را شامل میشوند: عمل به وعدهها، ارائه کیفیت بالا، برخورد مناسب با مشتری، حفظ حریم خصوصی و دادههای مشتریان، ارتباط صادقانه، حقیقی بودن و پرهیز از جعلی بودن و پایبندی به اصول اخلاقی.
دادههای بزرگ، شخصیسازی و برندسازی در نسل C
طبق نتایج تحقیقات، ۶۱ درصد مشتریان میگویند که تکنولوژی، رفتار آنها و نحوه تعاملشان با شرکتها را تغییر داده است. برخی از یافتههای این تحقیقات از این قرارند:
۱) به لطف تکنولوژی، سکان کشتی در دست مشتریان است. تکنولوژی نحوه تعامل افراد با شرکتها را به کلی تغییر داده است. ۷۰ درصد مصرفکنندگان موافقند که به لطف تکنولوژی، میتوانند محصول دلخواهشان را از بهترین تولیدکننده خریداری کنند. ۶۱ درصد میگویند تکنولوژی رفتار آنها را تغییر داده است.
۲) مشتریان، خواهان تعاملات بیدرنگ هستند. هر کجا تکنولوژی حضور دارد، فرهنگ «فوریت و بیواسطگی» حاکم است و این فرهنگ، ماهیت تعاملات مشتری با شرکتها را تغییر داده است. ۶۴ درصد مشتریان از شرکتها انتظار دارند که بدون معطلی به آنها پاسخ دهند.
۳) مشتریان اعداد و ارقام نیستند، انسانند. مشتریان این عصر با تکنولوژی کاملا خو گرفتهاند اما در عین حال، بهدنبال روابط شخصی با شرکتها هستند. دوسوم مصرفکنندگان میگویند اگر شرکتی به آنها به چشم اعداد و ارقام نگاه کند، آنها به برند دیگری روی خواهند آورد.
۴) مشتریان، دادهها را در ازای شخصیسازی به شرکتها ارائه میکنند. بسیاری از مشتریان میدانند که شخصیسازی تنها در حالتی ممکن است که شرکتها به دادههای مشتریان دسترسی داشته باشند. مشتریان از کسبوکارها انتظار دارند از این دادهها بهعنوان اهرمی برای ایجاد یک تجربه بهتر و متناسب با نیاز مشتری استفاده کنند.
۵) مشتریان باهوش بهدنبال تجربه فروش سفارشیاند. مشتریان از شنیدن تعریف و تمجیدهای تکراری فروشندگان از محصولات به ستوه آمدهاند. آنها کسبوکاری را انتخاب میکنند که مشتری را درک کند. بیش از سهچهارم مشتریان، فروشندگانی را ترجیح میدهند که به جای تمرکز بر فروش محصول، روی تامین نیازهای مشتری تمرکز کنند.
مشتریان، منبع جمعسپاری
مشتریان متصل، در واقع مدیران برند شما هستند که روی آنها کنترل چندانی ندارید. پس چرا برخی از عملیات مربوط به حوزه بازاریابی را به آنها محول نکنید؟ جمعسپاری یعنی سپردن بخشی از فعالیتهای یک سازمان به مشتریان یا افرادی خارج از سازمان که به صورت داوطلبانه، بهطور رایگان یا با دریافت مبلغی ناچیز، حاضر میشوند این فعالیتها را بر عهده بگیرند. با استفاده از این روش، دادههای واقعی را از مشتریان واقعی دریافت میکنید و روی تجربیاتی که به اشتراک میگذارند، تاثیر بیشتر و سریعتری خواهید گذاشت. الکس کرام، نویسنده وبسایت crowdsource.com میگوید میتوانید در این چهار حوزه از عملیات بازاریابی از روش جمعسپاری استفاده کنید: تعیین ارزش پیشنهادی برند، پیامرسانی به مشتریان، توسعه محصول جدید و طراحی بستهبندی
ما تازه در آغاز عصر مشتریان متصل هستیم. تا سال ۲۰۲۰، این انتظار میرود که سفر مشتریان یکپارچهتر و کلنگرانهتر باشد. مفاهیم مشتری متصل، سفر مشتری و تجربه مشتری، دیگر فقط دغدغه مدیران ارشد بازاریابی، مدیران ارشد فناوری اطلاعات و مدیران ارشد منابع انسانی نیست. مدیران ارشد اجرایی نیز به مرور به اهمیت این حوزهها پی میبرند. این متغیرها مرگ و زندگی کسبوکارها را رقم میزنند. مدیرانی که با حوزه مشتری آگاهانه و هوشمندانه برخورد میکنند و تمرکز اصلی استراتژی کسبوکار خود را بر مشتریان معطوف میکنند، بدون شک موفق خواهند شد.
کسب درآمد . کسب درآمد از اینترنت . سایت پول یابی . استراتژی برندسازی . برندسازی . تصمیمگیری . قوانین برندسازی . کسب و کار . مشتری . مشتریان متصل
همان طور که گفته شد، یک رقیب بزرگ کسب و کار میتواند برای کار و کاسبی شما خیلی خوب باشد. اگر قرن حاضر به نوبهی خودش خردهفروشهای بزرگی آورده است، بررسیها نشان میدهند که کسب و کارهای کوچک هم میتوانند انتقام خودشان را از بزرگترهای بازار کاسبی بگیرند. این موضوع خلع سلاح کردن رقیب بزرگ کسب و کار در هر صنف و فعالیتی را اخیرا برخی پژوهشهای پروفسورهای دانشگاههای جورجتون و هاروارد بررسی کرده است.
در یک مجموعه بررسیها، پژوهشگران تأثیر رقیب بزرگ را بر اشتیاق مشتریان به فروشگاههای کوچکتر مشاهده کردند. یافتههای آنان حاکی از این بود که کارآفرینانی که قواعد بازی را بلد هستند و درست بازی میکنند قادرند کاملا خلاف تواناییشان رفتار کنند و برای دستیابی به موقعیت موفق، خودشان را یک توسریخورده (underdog) مستحق پشتیبانی نشان دهند.
من با یکی از این پژوهشگران، نیرا پاهاریا، پروفسور دانشکدهی کسب و کار دانشگاه جورجتون، دربارهی تأثیر، توسریخوری و این که چهطور کارآفرینان میتوانند بیشترین بهره را از آن ببرند، صحبت کردم.
آنچه ما یافتیم این است که قطعا خوب است که تأکید کنید یکی از رقیبانتان بسیار قدرتمندتر از شما است. مردم دوست دارند که از یک توسریخورده حمایت کنند. وقتی شما خودتان را در چنین موقعیتی قرار دهید، به مشتریان حق انتخاب میدهید که از یک چارچوب صرفا اقتصادی بیرون بیایند و به سوی یک پرسش اساسی بروند. این که مشتریان میخواهند از چه کسی حمایت کنند و چرا، به تصمیم آنها برای خرید افزوده میشود.
وقتی استارباکس را کنار یک کافیشاپ مستقل میبینید این که از کجا خرید کنید معنایی بیشتر از «قهوه میخواهم»دارد. این یعنی «آیا من میخواهم از یک کسب و کار کوچک حمایت کنم و انسانیت به خرج دهم؟»
من فکر میکنم مردم به قلدری و گردنکلفتی حساساند و احساس میکنند در حقشان قلدری شده است، و این به احساسشان دربارهی شرکتها هم برمیگردد. و یک شرکت بزرگ به راحتی قلدر و گردنکلفت به نظر میرسد.
همیشه باید مراقب باشید، برای این که نمیخواهید مشتریانتان احساس کنند دارید با آنها بازی میکنید. نتیجهی این احساس همیشه معکوس است.
راههایی برای آن وجود دارد. کتابفروشی که ما بررسی کردیم، از مسیر و بازاریابی مختص به خودش بیرون آمد تا تأکید کند که آمازون را در مقابلاش دارد. آنها ویدئوهای کوچک زیادی ساختند و سعی کردند خودشان را بیشتر از یک موسسهی فرهنگی نشان دهند.
آیا با تأکید بر رقیب بزرگترتان اینطور به نظر نمیرسد که دارید اعتراف میکنید نمیتوانید در قیمت یا پسند مشتریان با او رقابت کنید؟
من فکر میکنم که بیشتر مردم درک میکنند با وجود انواع فروشگاهها، که میتوانید دقیقا همان چیزی را که میخواهید به صورت برخط هم بخرید، یک شرکت کوچکتر احتملا به سوی رقابت قیمتی نمیرود.
این کمی سختتر است. اما باید سعی کنید با روایت این داستان، بر موقعیت رقابتیتان تأکید بگذارید. شما همیشه میخواهید داستانی از توسریخوریتان بگویید. توسریخوری اساس این داستان است. شما باید بیشترین بهره را از کمترین چیزها بگیرید و تسلیم نشوید. روایت توسریخوری برای مردم بسیار قانعکننده است. دربارهی همهی واقعیتهایی که تلویزیون نشان میدهد فکر کنید. تقریبا نوعی از این روایت توسریخوری را در آمریکن آیدل میبینید، چون مردم دوستش دارند.
هیچ بحثی نیست که باید محصول خوب و قیمت مناسب داشته باشید. موضوع این است که اگر توسریخورده باشید راه بدون هزینهای برای سودآوری از مشتریان دارید، پس چرا انجاماش ندهید؟
کسب درآمد . افزایش درآمد . آموزش کسب درآمد. خرده فروشی . رقابت . رقیب کسب و کار . کسب و کار . مشتری
معرفی تیپ های شخصیتی مشتریان جهت کسب درآمد
در کسب و کار برای فروش و کسب درآمد هر کسی با انواع مختلفی از مشتری و خریدار مواجه است که هر کدام سلیقه، نگاه و خواسته متفاوت از دیگری دارد . این تنوع سلیقه به تیپ شخصیتی مشتری بستگی دارد ممکن است یکی ایده ای را جذاب و عالی بداند و دیگری آن را بد و یا نسبت به آن مشکوک باشد این نوع سلیقه کار فروشندگان را سخت کرده و موجب می شود تا برای کسب درآمد و جذب همه مشتریان با تیپ های شخصیتی ممتفاوت برنامه و راهکار مناسبی را در نظر بگیرند و اگر این نگاه را نداشته باشند چه بسا که کارشان با مشکل مواجه شود. این تفاوت تیپ شخصیتی مشتریان در همه جا و هر زمینه ای وجود دارد فرضا برخی فقط میخواهند کلیت موضوع را بدانند درحالی که دیگران ترجیح میدهند از کل جزییات باخبر باشند. برخی با توجه به درک خودشان تصمیم میگیرند و بقیه به گزارشها و آمارها نیاز دارند. راز فروش بیشتر شناختن شخصیت مشتریان احتمالی و منطبق کردن گفتگوها با سبک فکر مخصوص آنها است. در اینجا قصد داریم شیوه فروش به ۵ تیپ شخصیتی مشتریان را معرفی کنیم:
پنج عامل شخصیتی بر نحوهی تصمیمگیری مشتریهای شما اثر میگذارد. اگر بتوانید بفهمید که خریدار بالقوه با این معیارها در چه جایگاهی قرار دارد، میتوانید روش خود را با شخصیت مشتری تطبیق دهید و احتمال انجام فروش را بیشتر کنید:
اول، برخی افراد جذب ایدههای جدید میشوند؛ اینها خریداران «متمایل» هستند. مزایای یک محصول یا خدمت، این مشتریها را جذب میکنند چون در آن ایدههای جالبی مییابند. مشتریهای دیگر در برابر چیزهای بدیع مقاومت نشان میدهند؛ اینها خریداران «دور» هستند، آنها بیشتر جلب این میشوند که بدانند پیشنهاد شما چگونه میتواند مسائل آنها را حل کند. برای تشخیص اینکه مشتری شما در کدام گروه قرار میگیرد، از او بپرسید که کدام ویژگی محصول برایش از همه مهمتر است. برای انجام فروش در این تمایز، هم مزایا محصول را بر شمارید هم مشکلاتی که هر مزیت میتواند برطرف کند
دوم، مشتریها در دو دستهی بزرگ تصمیمگیری قرار میگیرند: «خریداران خرگوشی» به سرعت میخواهند به هدفهایشان برسند، این خرگوشها خریدارانی عملگرا هستند، افرادی که به سرعت مشتاق رسیدن به مقاصد خود هستند. «خریداران لاکپشتی» آهنگ حرکت آرام و پیوستهای را ترجیح میدهند. این خریداران منفعل بسیار مواظب و متفکر هستند، قبل از هر عمل کاملا تجزیه و تحلیل میکنند. فهمیدن اینکه مشتری احتمالی شما یک لاکپشت است یا خرگوش به شما اجازه میدهد که از روش درستی استفاده کنید.
سوم، برخی تصمیمگیرندگان«خریداران درونی» هستند، که با شهود و تجربیات شخصی خود برانگیخته میشوند. با خریداران درونی، در یک سطح احساسی ارتباط برقرار کنید و آنها را ترغیب کنید که به خواستههایشان گوش دهند. دیگران «خریداران خارجی» هستند؛ این افراد به دلایل ملموس واکنش نشان میدهند، مانند توصیهنامههای خریداران راضی، تحقیقات و نتایج دستاوردها. دادههای لازم را برای این نوع تصمیمگیرندگان آماده کنید.
چهارم، برخی مردم، خریداران «رویهای» یا «حسابدار» هستند- آنها عاشق روتینها، فرایندها و زمانبندیها هستند. دیگران خریداران «گزینهها» یا «هنرمند» هستند- ترجیح میدهند ذهن خود را پرواز دهند و تخیلی باشند. مشخص کردن اینکه مشتری شما کدام یک از اینها است به شما در انتخاب عبارتهای درست کمک خواهد کرد. به عنوان مثال، وقتی که با یک مشتری از نوع «رویهای» پیشنهادی را مطرح میکنید بر روی روشها و قدمهای لازم تاکید کنید و رویکردی سیستماتیک داشته باشید. اما وقتی با افراد دستهی دیگر صحبت میکنید از کلماتی مانند، «روشهای جایگزین، انتخاب، انعطافپذیری» استفاده کنید. در حالی که در این وادی کار میکنید، به دیدگاه خودتان نیز توجه کنید. به طور کلی فروشندگان رویهای کسانی هستند که از روشهای فروش استاندارد استفاده میکنند و دستهی دیگر افرادی هستند که از سیستماتیک بودن پرهیز میکنند.
پنجم، مشتریهای بالقوه یا «کلی نگر و از دید بالا» هستند و به تصویر کلی توجه دارند، یا اینکه «جز نگر» هستند و به جزئیات توجه میکنند. از مشتریها بپرسید که آیا مشخصات اساسی محصول یا خدمت را میخواهند یا تمام جزئیات مربوطه را نیز میخواهند و ارائهی خود را بر طبق آن درست کنید.
متقاعد کردن مردم برای اینکه از شما بخرند نیازمند یک استراتژی سه قسمتی است:
۱.با زبان خریدار تطبیق پیدا کنید
برخی از مردم «بصری» هستند و اساساً بر آنچه که میبینند تکیه میکنند؛
برخی دیگر «شنیداری» هستند و اطلاعات را با گوش دادن جذب میکنند؛ یا برخی
«جنبشی» هستند و با خواندن و لمس کردن اطلاعات را پردازش میکنند.
۲. با «الگوی قطعیت» آنها تطبیق پیدا کنید
وقتی که فهمیدید که مشتریان اطلاعات را چگونه پردازش میکنند، بفهمید که
آنها چه میکنند تا با تصمیمی خود را راحت حس کنند. الگوی قطعیت فرایندی
است که در طی آن خریداران برای ادامهی مسیر احساس امنیت میکنند. برخی
افراد اطلاعات را به سرعت قبول میکنند و عمل میکنند. دیگران باید حرفهای
شما را بارها و بارها بشنوند تا بتوانند آمادهی انتخاب شوند.
۳. با معیارهای انتخاب آنها، خود را وقف دهید
معیار مشخصی که خریدار میخواهد تحقق یابد تا بتواند انتخاب خود را انجام
دهد، را کشف کنید. سؤالاتی بپرسید و به دقت به جوابها گوش دهید. گفتگو را
به سمتی سوق دهید که به دغدغهها و موقعیت مشتری احتمالی اشاره کند.
سریعترین راه برای فروش، پرسیدن سؤالاتی است که مشکلاتی که محصول یا خدمت شما میتواند برای مشتری برطرف کند را شناسایی کند یا مزایای آن را نشان دهد. وقتی سؤالات شما هدفمند باشد و واکنش احساسیای را برانگیزد، شما و خریدار به عنوان یک تیم خواهید بود، که با هم به دنبال راهحل مناسب برای مشکل خریدار هستید.
بهترین سؤالات دنیا هم بی ثمر خواهد بود اگر واقعاً به پاسخهای مشتری گوش نکنید. خوب گوش دادن باعث میشوند مردم فکر کنند که آنها را به درستی درک میکنید و به آنها اهمیت میدهید و پیوندی ایجاد میکند. راز درست گوش دادن، کنجکاو بودن است. اصول اولیهی گوش دادن درست شامل برقراری تماس بصری، بازتاب کردن حرکات بدن طرف مقابل و استفاده از عباراتی مانند «خب، بعدش چی شد»، «چه جالب»، «ادامه بدهید» است. در پایان گفتههایش با جملهای نشان دهید که گوش دادهاید و هر جا لازم بود سؤالاتی برای روشن شدن بیشتر مطلب بپرسید. به احساسات و هیجانات گوینده گوش دهید.
در هنگام فروش، آیا متوجه میشوید که مخاطبان مکررا از بهانههای یکسانی برای رد کردن محصول یا خدمات شما استفاده میکنند؟ مهمترین مسئلهها را شناسایی کنید. با همکاران و اعضای تیم فروش خود بر روی آنها فکر کنید و مناسبترین واکنشها را مشخص کنید، این واکنشها را با شخصیت و حالت خود تطبیق کنید. هرگز در برابر مخالفتها واکنش تدافعی نشان ندهید و یا اینکه دوباره صرفا مزایای محصول را برشمارید. در عوض، بر احساسهایی که در پشت مخالفت قرار دارند تاکید کنید. نسبت به چیزی که مشتری میخواهد بگوید کنجکاو و علاقهمند باشید. از واکنشهای مناسبی که قبلا آماده کردهاید استفاده کنید.
فروشندگان حرفهای نسبت به زبانی که به کار میبرند حساس هستند. برخی کلمات به اثر پیام شما شدت میدهند، درحالیکه بقیه از اثر آن میکاهند. در حین یک تماس فروش، سؤالاتی بپرسید که هیجانات مثبتی مانند «شوق و ذوق، همدلی، امید و سورپرایز» در مشتری بالقوه ایجاد کند. از احساسات منفی مانند «ترس، استرس، آزردگی و تحریک و تنفر» دور بمانید. آموختن اینکه چه بگویید و از چه چیزهایی پرهیز کنید، برای تاثیر گذاری بر مشتریهای بالقوه ضروری است. این هفت استراتژی به شما کمک خواهد کرد:
۱.کوچک کنندهها
از بکار بردن کلماتی مانند، «فقط»، «دقیقا»، «صرفاً» یا کلمات دیگر که
تأثیر عبارت شما را کم میکنند، بپرهیزید. به عنوان مثال: «من فقط میخواهم
در مورد … » قدرت لازم را ندارد. در عوض گفتگو را با یک عبارت دقیق و
قدرتمند شروع کنید: «این اطلاعات مهمی است، مشتریهای ما از خدمات ما
استفاده میکنند تا این سه مشکل کلیدی، که احتمالاً شما هماکنون با آنها
روبرو هستید را برطرف کنند».
۲. ولی …
یک جمله با این کلمه تمام گفتههای قبلی را بیاثر میکند.
۳. شاید، احتمالاً
این کلمات نشانگر ضعف هستند. به عنوان مثال، «شاید بتوانم به شما تخفیف
دهم». مطمئن نبودن شما را القا میکند. به جای آن، توضیح دهید که چگونه
میتوانید با هم مذاکره کنید. مثلاً، «اگر شما با ما یک قرارداد سه ساله
ببندید من قیمت را برای شما کاهش خواهم داد» بسیار خوب است.
۴. پیشفرضها
کلمهی «اگر» فرض را بر آن میگذارد که نتیجه غیرقطعی خواهد بود، «وقتی»
یک باور راسخ را نشان میدهد. «اگر شما مشتری ما شوید» بسیار ضعیفتر
جملهی «وقتی شما مشتری ما شوید» است. عبارت دوم قطعی بودن رسیدن به نتیجه
را القا میکند.
۵. استفاده از حسن تعبیر
مردم از کلمات طفرهای استفاده میکنند تا از واقعیت دور بمانند. اما، از
آنجایی که حسنتعبیرها مبهم هستند، میتوانند باعث سوءتعبیرهای جدی
شوند و فروش را خراب کنند، مگر بتوانید از آنها به نفع خود استفاده کنید.
به عنوان مثال به خریداران نشان دهید که به رویکردی جدید نیاز دارند،
میتوانید بپرسید: «منظور شما این است که از شرکتی که هماکنون از آن خرید
میکنید، از هر لحاظ راضی هستید؟» این جمله این معنی را القا میکند که
رقیب شما به جای اینکه با مشتری، تعاملی توأم با احترام داشته باشد- همان
کاری که شما برای مشتری انجام خواهید داد- محصول را به آنها «فروخته است».
۶. چرا؟
پرسیدن این سؤال هوش و درک مشتری احتمالی را به چالش میکشد. پرسیدن این
سؤال که «چرا علاقهمند نیستید که بتوانید زمان مشترییابی تیم فروشتان را
۴۰درصد کاهش دهید؟» میتواند حالتی تهاجمی داشته باشد. در عوض با احترام و
با «چگونه» سؤال کنید.
۷. خواندن ذهن
هرگز فرض نکنید که میدانید در درون ذهن خریدارتان چه میگذرد.
اما پیش از این موارد، اولین جایی که باید تاثیر مثبت بگذارید، بر روی خودتان است. نحوهی مدیریت هفت نقطهی پرفشار مشترک، مستقیما بر توانایی فروش شما تاثیر خواهد گذاشت.
۱.جواب رد
۹۰ درصد از تعاملات فروش به نوعی شامل انواع جوابهای رد میشوند. آماده
شدن برای مدیریت جوابهای رد برای موفقیت فروش شما حیاتی است. اینگونه فکر
کنید: یا جواب مثبت میگیرید، یا جواب رد میگیرید و به سراغ مشتری بعدی
میروید تا از او جواب بگیرید.
۲. انعطافپذیری
افراد انعطاف پدیر همواره مثبت و آرام میمانند و در مسیر درست میمانند.
۳. هدفها
مقصودهای مشخص و طرحهایی با جزیات برای دستیافتن به آنها، داشته باشید.
اهداف شما باید: خاص، قابل اندازهگیری، قابل دستیابی، واقعبینانه و
دارای سررسید باشند. آیندهای را مجسم کنید که به آن اهداف رسیده باشید.
۴. اولویتها
برای استفاده بهینه و موثر از زمان خود اولویتهای خاصی قرار دهید.
اولویتها اجازه میدهند که بر روی مهمترین کار متمرکز شوید. مهمترین کار
شما فروش است.
۵. تعادل
برای اینکه در کار خود بهترین عملکرد را داشته باشید، برای استراحت وقت بگذارید و نفسی تازه کنید.
۶. طرز فکر
همواره مثبت باشید و از هر کسی که به نوعی باعث بهبود زندگی شما میشود قدردان باشید.
۷. گفتگوی درون
فکر هایی که در سر می پرورانید تاثیر عظیمی بر احساسی که از خود دارید
میگذارند. یاد بگیرید که این گفتگوها را مدیریت کنید. افکار منفی را با
واقعیتها مقایسه کنید.
کسب درآمد . فروش به مشتری . بازاریابی. تیپ شخصیتی.راز فروش بیشتر.فروش, کسب و کار. مشتری