آموزش کسب و کار، کسب درآمد اینترنتی، استخدام ، استخدامی، کنکور و موفقیت در کنکور و دانشگاه

آموزش کسب و کار,کسب درآمد,کسب درآمد از اینترنت , استخدام استخدامی کنکور موفقیت در کنکور و دانشگاه

آموزش کسب و کار، کسب درآمد اینترنتی، استخدام ، استخدامی، کنکور و موفقیت در کنکور و دانشگاه

آموزش کسب و کار,کسب درآمد,کسب درآمد از اینترنت , استخدام استخدامی کنکور موفقیت در کنکور و دانشگاه

ویژگی مدیران مثبت در کسب و کار

ویژگی مدیران مثبت در کسب و کار

هر کسب و کار و راه اندازی هر کسب درآمد اگر به صورت تیمی باشد حتما باید دارای یک مدیر و یا رهبر باشد . مدیر در واقع با هدایت نیروها به سوی هدف مشترک، کسب و کار ایده آل و پرسود می تواند ایجاد کند. لذا هر کس نمی تواند مدیر خلاق، رهبر ایده آل و سرپرستی موفق در کسب درآمد و یا راه اندازی یک کسب و کار مناسب باشد. به نظر اکثر کارشناسان یک مدیر خلاق، مثبت و کارآفرین باید ویزگی های خاص و ویژه باشد .  اگرچه هر کس با توجه به نوع نگاهش به کسب و کار خصوصیاتی را نام می برد ولی طبق تحقیقات انجام شده، مدیران خوب چنین ویژگی‌هایی دارند: مثبت، باهوش، الهام‌بخش، مهربان و مواردی از این دست. در ادامه قصد داریم به بررسی ۴ ویژگی مثبتی که داشتن آن‌ها برای همه مدیران خوب و خلاق ضروری است، بپردازیم.

۱. مشوق، مثبت و باهوش

بهترین مدیران همواره در پی به وجود آوردن محیطی امن برای کارمندان هستند؛ محیطی که افراد بتوانند به راحتی در آن ایده‌های خود را به اشتراک گذاشته و آن‌ها را عملی کنند. برایان گریزر، تهیه‌کننده و برنده جایزه اسکار، به جای رد کردن ایده‌هایی که از آن‌ها اطمینان ندارد، درباره‌شان سوال می‌کند.

«سوال کردن به افراد امکان می‌دهد قصه‌ای متفاوت از آن چیزی که انتظارش را دارید تعریف کنند. بهترین ویژگی سوال پرسیدن از نظر من این است که در این صورت، مردم مجبور می‌شوند کاملا سریع و لحظه‌ای تصمیم بگیرند.»

با اهمیت دادن به نظرات دیگران و گوش دادن به آن‌ها، وی موفق شده تیمی فوق‌العاده را گرد هم آورد که نتیجه آن ۵۲ نامزدی اسکار و ۹۴ نامزدی امی است. رد کردن سریع ایده‌های نامناسب و گذر کردن از آن‌ها بسیار وسوسه کننده است؛ اما مقاومت در برابر این احساس، باعث ایجاد تیمی بهتر، افزایش اعتماد و ارتباطات قوی‌تر خواهد شد.

۲. الهام‌بخش، با دیدگاه و قاطع

مدیران خلاق و بزرگ مسیر و ماموریتی الهام‌بخش برای تیم خود تعیین کرده و با اهداف چالش برانگیز، از آن پشتیبانی می‌کنند. همانطور که احتمالا می‌دانید، تلاش برای یافتن معانی عمیق‌تر در کار کاملا طبیعی است. یک تحقیق نشان داده است که ۳۴ درصد کارکنان، با هدف شرکتی که در آن کار می‌کنند ارتباط برقرار نمی‌کنند. با این حال، حس هدفمند بودن مهم‌ترین در فاکتور در احساس تعلق افراد به کمپانی شما است.

با ایجاد مسیری الهام‌بخش، یک رهبر می‌تواند منبع انرژی مثبت بی‌پایانی برای کارکنان ایجاد کند. به این نکته توجه کنید که یک ماموریت واقعی، هدف از انجام کاری را مشخص می‌کند نه روش آن را.

۳. مهربان و عادل

بهرین مدیران، با اعضای تیم خود عادلانه و با احترام رفتار می‌کنند و برای آن نه تنها به عنوان یک کارمند، بلکه به عنوان یک انسان ارزش قائل‌اند. افرادی که وظایف خلاقانه بر عهده دارند، زمان زیادی برای خوب فکر کردن نیاز خواهند داشت. طبق نظرسنجی‌ها، اکثر ایده‌های ناب در موقعیت‌هایی همانند دوش گرفتن، هنگام قدم زدن، در باشگاه یا هنگام خوابیدن به ذهن خطور می‌کنند.

بهترین رهبر‌ها به اعضای تیم خود اجازه می‌دهند برای فکر کردن درباره مسائل مختلف، از میز خود فاصله گرفته و روش کاری خود را خودشان تعیین کنند. چنین مدیرانی می‌دانند نکته اصلی، محل کار و چگونگی انجام کار نیست؛ بلکه انجام گرفتن آن با بالاترین کیفیت است.

۴. آرام و حمایت کننده

در نهایت، مدیران نمونه انتقادات لازم برای بهبود کار را در اختیار کارکنان قرار می‌دهند. این موضوع یکی از وظایف تمامی رهبر‌ها است، اما برخی از آن‌ها از عهده آن بر نمی‌آیند. طبق آمار منتشر شده، تنها ۲۱ درصد کارمندان از پیشنهادات دریافتی خود کاملا راضی بوده‌اند.

در یک تیم خلاق، فرآیند بحث و گفتگو به این علت اهمیت دارد که نمی‌توان برای هر چیزی یک جواب «درست»یا «غلط» تعیین کرد و اعضا باید با استفاده از نظرات، توانایی‌های خود را توسعه دهند.

سرویس Braintrust که محصول پیکسار است، یک نمونه کاربردی در این زمینه محسوب می‌شود. این ابزار مدیریت به سرعت راه خود را به بسیاری از شرکت‌های بزرگ جهان باز کرده است. اما چه چیزی آن را از دیگر رقبا متمایز می‌سازد؟

این سرویس بر اساس تجربیات مدیرانی ساخته شده که خود بار‌ها و بار‌ها این فرایند را از سر گذرانده‌اند. نکته دوم این است که اعضای این پلتفرم، قدرت پیشنهاد راه حل را ندارند. چنین روشی به این دلیل موثر است که تعادلی میان بیان نظرات صادقانه و سازنده، و احترام به کارمندان برقرار می‌شود؛ به طوریکه بتوانند نظرات را دریافت کرده، بدون اینکه نیاز به دفاع کردن از خود داشته باشند.

ایجاد محیطی آرام، امن و حامی برای رد و بدل کردن نظرات سازنده، باعث می‌شود اعضا بیشتر ریسک کرده، پیشنهادات را راحت‌تر پذیرفته و هر روز به توانایی‌های خود بیافزایند.

ترکیب این ویژگی‌ها با یکدیگر، شما را به رهبری ایده‌آل برای یک تیم خلاق تبدیل می‌کند. نظر شما چیست؟

مطلب مشابه مدیریت در کسب درآمد:

تفاوت مدیریت یا سرپرستی در کسب و کار

تفاوت مدیریت یا سرپرستی در کسب و کار

گاهی ما معنی واژه ها را با هم اشتباه می گیریم و تصور می کنیم که مثلا کسب درآمد و راه اندازی کسب و کار یکی است در حالی که در عمل این دو تفاوت اساسی با هم دارند و یا دیدگاه دیگر مدیریت صرف کسب و کار و یا روش سرپرستی کسب و کار هم اینگونه است . هر دو در موضوع کسب و کار است و اگرچه به نظر می رسد که این دو واژه مفهوم مشابه دارند ولی در کارکرد و عمل با هم تفاوت دارند . درک تفاوت این دو در کسب درآمد موجب افزایش آگاهی بخشی ما در برخورد با مسائل کسب و کار و نیز اتخاذ تصمیمات مهم در توسعه کسب درآمد می شود و در واقع نگاه هدایتگری و دیدگاه ما در باب تئوری ذهبری در کسب و کار را متمایز می کند.

به نظر شما«مدیر» یک مجموعه با «رهبر» آن چه وجه تمایزهایی دارد؟ آیا موافق تمایز این دو هستید و یا شما نیز می‌پندارید که یکسان‌اند؟ از آن جا که در زبان محاوره و به صورت رایج به سرپرست یک کسب و کار، اصطلاح «مدیر» اطلاق می‌شود، این موضوع سبب شده تا دوگانگی عملی موجود میان مدیر و رهبر مجموعه کمرنگ‌تر شود و نتوان این دو را به خوبی از یکدیگر تفکیک کرد. از این رو به بررسی مهم‌ترین تفاوت‌های این دو نقش اساسی در کسب و کارهای امروزی خواهیم پرداخت.

+ پارادوکس

ماهیت رهبری در مقابل مدیریت اگر چه برای خیلی ها قابل تشخیص است، موضوعی بس پیچیده نیز هست چرا که بسیاری از افراد هر دو این ها هستند. مدیر غالبا فردی است که وظیفه کنترل سیستم، منابع و استاندارد‌ها را بر عهده دارد. اطمینان از کارکرد درست و دقیق هر کدام از افراد مجموعه، هدایت تیم و سرپرستی آن‌ها از دیگر رویکردهای یک مدیر است.

اما تئوری رهبری منطق دیگری دارد. روش مدیریتی مستبدانه و به اصطلاح «مدیریت صرف»، روشی نیست که بتواند قلب و ذهن اعضا تیم کاری را به سوی خود جلب کرده و صمیمت ایجاد کند و این رویکرد پیش از آن که در دراز مدت اثرات سازندگی داشته باشد، موجب تخریب می‌شود. از این رو تئوری «رهبری» برای هدایت با انگیزه تیم و دست‌یابی به پیشرفت‌های جدید، کاربردی‌تر به نظر می‌رسد.

+ مدیریت صرف

به طور معمول تمرکز مدیریت بیشتر روی کار ها و فعالیت هایی است که نیازمند بررسی و انجام شدن هستند و این نیازمندی با استفاده از منابع موجود از جمله نیروی انسانی، زمان، بودجه و امکانات رفع می‌شوند. مدیر به طور کلی در عملیات زیر خلاصه خواهد شد:

  1. برنامه‌ریزی؛ برنامه‌ریزی منابع و کارها برای دست‌یابی به اهداف
  2. بودجه‌بندی؛ مدیریت بودجه کسب و کار و تقسیم بندی آن برای پروژه‌های مختلف
  3. سازمان‌دهی؛ پشتیبانی دقیق از عملکردها و منابع
  4. کنترل؛ کنترل استاندارد های لازم برای دست یابی به اهداف
  5. همکاری؛ همکاری و کار گروهی با افراد تیم در راستای تحقق اهداف
  6. استفاده از منابع؛ اطمینان از استفاده درست منابع برای اهداف درست
  7. مدیریت زمان؛ اطمینان از انجام کار ها در جهارچوب زمانی مقرر شده
  8. تصمیم گیری؛ توانایی اتخاذ تصمیم های درست در زمان درست
  9. حل مسئله؛ توانایی به حداقل رساندن مشکلات و حل اصولی آن ها

+ رهبری مجموعه

تئوری رهبری همان طور که پیش تر نیز گفته شد، در ارتباط با دست یابی به اهداف بکر و منحصر به فرد موازی با حفظ انگیزه و شادابی تیم خواهد بود به گونه ای که تمرکز هر کدام از اعضا بر دست یابی به حداکثر قابلیت های خود معطوف می شود. حمایت، پشتیبانی و تقویت روحی تیم از پایه های اساسی این تئوری هستند. رهبر مجموعه نیز به طور کلی در عملیات زیر خلاصه می شود:

  1. روشن بینی؛ توانایی تمرکز بر اهداف بلند مدت و آینده نگری
  2. انگیزه بخشی؛ لزوم انگیزه بخشی به کارکنان برای شکستن نرم کاری و دست یابی به موفقیت های بزرگ تر
  3. تشویق؛ تشویق اعضا لایق و توانا، نه تنها برای سایر افراد نیز آموزنده است، بلکه به نوعی انگیزه را نیز تقویت می کند
  4. اطمینان بخشی؛ استفاده از مهارت های رهبری در راستای حفظ اعضا در مسیر صحیح دست یابی به اهداف
  5. کار گروهی؛ ارزش نهادن به تلاش و کار تیمی
  6. ساخت روابط؛ روابط میان اعضا و رهبر مجموعه از ابتدا به درستی بنا می شود و صمیمت سازنده و تعادلی از ارکان اصلی این رابطه است
  7. گوش سپردن؛ قابلیت گوش سپردن به نیاز ها و دغدغه های هر کدام از اعضا و درک دقیق اطلاعات دریافتی
  8. مشاوره؛ مشورت با اعضا تیم و جمع آوری ایده های برتر
  9. سرپرستی؛ تشویق و فراهم آوردن فرصت برای هر کدام از اعضا در راستای رشد و پیشرفت استعداد هایشان
  10. آموزش؛ یاد دهی بهترین رویکرد ها و روش های دست یابی به اهداف مجموعه

اگر تنها «مدیر» باشید، فرصت های بالقوه زیادی برای پیشرفت و ارتقا سطح کسب و کارتان را از دست می دهید. اما قطعا برای آن که رهبری خوب برای مجموعه کاریتان نیز باشید، لازم است پیش از آن، مهارت های مدیریتی و قابلیت های مهم یک مدیر را بیاموزید و سپس به تقویت نگرش خود طبق مواردی که اشاره شد بپردازید. در حقیقت باید گفت که نیاز به مخلوطی از هر دو این ها خواهید داشت. باید قادر به استفاده از ویژگی های مثبت و مفید هر دو دسته باشید. مدیر صرف بودن هیچ گاه به کارتان نخواهد آمد.

قاعده شراکت در کسب و کار

 قاعده شراکت در کسب و کار

 یکی از شیوه های رشد کسب و کار و ترقی مشاغلی که با هدف کسب درآمد ایجاد می شود شراکت و همراهی و همدلی گروهی در مسیری مشترک است . انجام شراکت و سهیم شدن در کسب درآمد قواعد و قوانین خاص خود را دارد که افراد باید آنها را رعایت کنند.قبل از هر چیزی و شروع کسب درآمدی،  افراد باید یاد بگیرند در ابتدای هر امر، برای شروع هر کسب و کاری باید با یک وکیل مشورت کنند و هر کدام از شرکا با وکلای خود حضور پیدا کنند و منافع و سهمی که هر شخص در بیزینس دارد مشخص شود. این مهم ترین عاملی است که اگر مشخص شود افراد نیز به همان اندازه طلب منفعت می کنند. در زبان فارسی ما ضرب المثل جنگ اول به از صلح آخر را به کار می بریم که مصداق جالبی از این موضوع است...


این روزها کمتر پیش می آید که برای شروع کسب و کاری نیاز به تخصص نداشته باشیم. به هر حال ما در حال ورود به دنیایی هستیم که یک فرد به تنهایی و بدون داشتن ارتباطات مناسب نمی تواند کسب و کار موفقی داشته باشد، حتی اگر یک نابغه باشد.

بنابراین لازمه ماندن و شروع یک کسب و کار، تجربه شراکت است. با این حال بارها دیده یا شنیده اید که بسیاری افراد در شراکت با شکست روبه رو می شوند؛ اما اینکه ریشه های این شکست کجاست و چگونه می توان یک شراکت موفق داشت، موضوعی است که در گفت وگو با حامد مصدقی، کارشناس ارشد MBA و فعال در حوزه مارکتینگ و علیرضا الوندی، کارشناس ارشد MBA  به آن پرداخته شده‌است.

عوامل شکست در شراکت

حامد مصدقی دلیل مشکلات افراد در شراکت های کاری را تحت تأثیر چند عامل می داند و می گوید: در ابتدای هر شراکت، بهترین کار این است که شرکا با وکلای خود مشورت کنند و در همان ابتدای امر به لحاظ قانونی چارچوبی را برای شراکت تعیین کنند. بنابراین نخستین عاملی که سبب شکست شراکت کاری می شود، فقدان قرارداد مناسب برای سرمایه گذاری مشترک است.

دومین عامل مهم در شراکت های کاری، سازش پذیری در اهداف مالی و موفقیت هاست. در واقع اهداف طرفین باید مشترک باشد. اگر صرفاً هدف از شراکت کسب سود است، برای هر دو شریک، کسب سود هدف باشد و از قبل برای آن برنامه ریزی شده باشد. اگر هدف کسب شهرت، برند یا موارد دیگر است، به همین ترتیب باید به صورت مشترک باشد. در صورتی که اهداف شرکا در شراکت مشترک نباشد، به عنوان مثال برای یکی از شرکا منافع مالی هدف باشد و برای دیگری اهداف معنوی، شرکا دچار تعارض خواهند شد و شراکت با شکست مواجه می شود.

فرهنگ کسب و کار

وی سومین و مهم ترین عامل تأثیر گذار بر شراکت ها را نقص در فرهنگ شراکت می داند و می افزاید: فرهنگ، باور عمیقی است که ما نسبت به خط قرمز ها و باید و نبایدها داریم. به عبارت دیگر فرهنگ شراکت یعنی پذیرش منافع طرف مقابل و کمک به پیشبرد پروژه و مشکلی که وجود دارد. در این حالت زیاده خواهی یک یا هردوی شرکا سبب بروز مشکلات و شکست در شراکت می شود. گاهی اوقات افراد می دانند سهم شان چقدر است اما دوست دارند بیشتر از سهم شان منفعت ببرند.

متأسفانه این ویژگی در خلق و خوی تمام انسان ها به خصوص ایرانی ها وجود دارد و برطرف کردن این مشکل فقط با انسان شناسی میسر خواهد بود. اینکه بدانیم فردی که با او شریک می شویم، فردی است با اخلاق حرفه ای و رفتار انسانی و کسی است که می توان روی او حساب باز کرد. متأسفانه هنوز فرهنگ کسب و کار در جامعه به خوبی نهادینه نشده است.

زیرا هنوز کسب و کار در کشور ما به بلوغ لازم نرسیده و اقیانوس قرمز رقابت با بزرگان بازار و کشورهای خارجی درک نشده است. متأسفانه اغلب افراد یاد گرفته اند وارد یک کسب و کار شوند و یک حاشیه سود مطمئن به دست آورند و به همین ترتیب پیش بروند، اما اگر رقابت قدری بیشتر شود و با کشورهای خارجی رقابت داشته باشیم، شراکت امری الزامی خواهد شد. زیرا برای ایجاد و رشد کسب و کار خود به منابع مالی بیشتر وتخصص های مختلف نیاز خواهیم داشت.

شراکت حرفه ای

وی تصریح می کند: مدیران کسب و کارها هنگامی وارد چنین دنیایی می شوند که شراکت جزو الزامات است و با یک فرهنگ واقعی و جدی رو به رو می شوند؛ یک فرهنگ حرفه ای که در آن با تعارف و دوستی نمی توان این شراکت حرفه ای را شروع کرد.

بنابراین افراد باید یاد بگیرند در ابتدای هر امر، برای شروع هر کسب و کاری باید با یک وکیل مشورت کنند و هر کدام از شرکا با وکلای خود حضور پیدا کنند و منافع و سهمی که هر شخص در بیزینس دارد مشخص شود. این مهم ترین عاملی است که اگر مشخص شود افراد نیز به همان اندازه طلب منفعت می کنند. در زبان فارسی ما ضرب المثل جنگ اول به از صلح آخر را به کار می بریم که مصداق جالبی از این موضوع است.

تعیین چارچوب قانونی

حامد مصدقی معتقد است اگر مدیران به هنگام شروع شراکت کاری با وکلا مشورت کنند و سهم هر شخص در شراکت مشخص باشد کمتر با مشکل مواجه می شوند. یعنی هر کس بداند که چقدر می خواهد برای این شراکت زحمت بکشد. وقتی افراد بدانند سهم شان در شراکت چقدر است، حقوق و منافع قانونی خود را از همان ابتدای امر می دانند و هزینه و سرمایه اولیه و انرژی که هر فرد باید در این شراکت صرف کند نیز مشخص می شود. روشن شدن این موضوعات منجر به ایجاد یک چارچوب قانونی می شود و این چارچوب قانونی همان شراکت نامه ابتدایی است که میان شرکا منعقد می شود.

وی می افزاید: زیاده خواهی بحثی است که در این خصوص نمی توان کاری کرد زیرا فرد با وجود اینکه سهم مشخصی دارد باز هم مقدار بیشتری را طلب می کند. این موضوع نیز با یک صحبت ابتدایی و نوشتن یک شراکت نامه در چارچوب مشخص و با مشورت وکلا، شرکا و تقسیم سهام در ابتدای امر بهبود پیدا خواهد کرد.

انتخاب بهترین شریک کاری

این کارشناس ارشد MBA در خصوص اینکه شریک کاری از کدام گروه باید انتخاب شود می گوید: انتخاب شریک کاری یک امر سلیقه ای است. شراکت یک الزام دارد و آن هم این است که تکمیل کننده باشد. فرد اضافه در شراکت کسی است که در صورت عدم وجود او شخص دیگری بتواند انرژی ای را که او صرف می کند، صرف کند و کاری را که او انجام می دهد به راحتی انجام دهد.

در این صورت فرد اضافه به راحتی قابل حذف است. زمانی که دو نفر از یک جنس در یک شراکت کاری هستند، شراکت به هم می خورد. با توجه به نوع هر کسب و کار، شرکای کاری در هر یک از دانش های تخصصی یا تأمین کننده های هر کدام از منابع، باید مکمل باشند، در غیر این صورت یک موجود اضافه خواهند بود. موجود اضافه در کسب و کار شاید با تعارف بماند ولی در بلند مدت باید حذف شود و چاره دیگری نیست.

وی می افزاید: اگر ما در شناخت افراد مشکل نداشته باشیم شریک کاری ما می تواند از هر گروهی باشد، چه دوست، چه رقیب، چه شخصی که در حوزه کاری ماست و فعالیت مکملی انجام می دهد و…، اما اگر در شناخت افراد دچار مشکل هستیم ترجیحا بهتر است شریک کاری مان را از میان دوستان انتخاب کنیم.

زیرا آن اخلاق حرفه ای که ما در کار نیاز داریم تا شرکای کاری ما دچار زیاده خواهی نشوند، با شناخت از افراد حاصل می شود و می توانیم از آثار آن جلوگیری کرده و دچار مشکل نشویم. بنابراین فرقی نمی کند که شریک کاری ما از چه گروهی باشد. اما چنانچه در شناخت افراد دچار مشکل هستیم بهتر است شریک خود را از میان دوستانی انتخاب کنیم که با اخلاق آنها آشنایی داریم.

لزوم شراکت در کسب و کار

این فعال مارکتینگ در خصوص اینکه شراکت در چه زمینه هایی می تواند صورت بگیرد معتقد است: شراکت شامل تمام زمینه هایی است که ما بتوانیم کسب و کاری را داشته باشیم و در آن فعالیت کنیم. هر گاه بخواهیم یک کسب و کار تخصصی راه اندازی کنیم نیاز به شریک خواهیم داشت.

وی تصریح می کند: ممکن است در شرایط فعلی در هر زمینه کسب و کار که بخواهیم یک استارتاپ داشته باشیم، الزامی بر شراکت کمتر باشد اما در دنیایی با زوایای جدید که پیش بینی ها برای کوتاه مدت یا میان مدت وجود آن است، با وجود رقبای حرفه ای خارجی یا حداقل با وجود رقبای توانمند داخلی، نیاز به شریک کاری، امری انکار نا پذیر است.

بنابراین اگر در چنین بازاری احساس کنیم این نیاز وجود دارد که کسب و کارمان را گسترش دهیم یا در بلند مدت برنامه ای داریم، هر چه زودتر به سمت شراکت برویم درصد موفقیت مان بیشتر خواهد بود. دنیای جدید دنیای بسیار پرچالشی است، دنیای رقابت ها و حرفه ای هاست. در این دنیا، تک نفره به جنگ بازار رفتن کار بسیار پر ریسکی خواهد بود.

موانع موفقیت در شراکت

علیرضا الوندی معتقد است: مهم ترین عاملی که شراکت را با شکست مواجه می کند، این است که افراد پس از شراکت آن چیزی را که ادعا کرده بودند از خود نشان نمی دهند. به عنوان مثال در ابتدا ادعا می کنند که فلان تخصص یا منابع مالی را دارند که می تواند کمک کننده باشد اما وقتی وارد پروژه و شراکت می شوند، این طور نیست و نمی توانند آن طور که ادعا کرده بودند رفتار کنند.

به همین دلیل نیاز است که آورده های آنها بررسی، ارزشیابی و تست شود.همچنین گاهی ممکن است نیاز یکی از طرفین به شریک دیگر برطرف شود، بنابراین شراکت به شکست منجر می شود. یکی دیگر از عوامل شکست در شراکت ها داشتن هدف مالی کوچک است.

گاهی برخی افراد دیدگاه بلند مالی ندارند و شراکتی را آغاز می کنند و پس از اینکه شراکت به ثمر می نشیند و به لحاظ مالی موفق می شوند، به همان رقم های کوچک قانع می شوند و در فکر رسیدن به اهداف بالاتر نیستند. در حالی که ممکن است برای شریک دیگر این رقم قابل قبول نباشد و به دنبال اهداف بزرگ تری باشد. بنابراین از آنجا که شرکا همپای هم نیستند دچار مشکل می شوند که این نیز به فرهنگ شراکت و کار تیمی باز می گردد.

راهکارهایی برای داشتن شراکت موفق

این کارشناس ارشد MBA می افزاید: برای اینکه شراکت با مشکل مواجه نشود بهتر است شراکت در مواردی اتفاق بیفتد که قابل اندازه گیری و سهم بندی باشد و بتوان برای آن چارچوبی تعیین کرد و سهم هر شخص از منافع و انرژی و منابعی که صرف می کند مشخص باشد. راه حل دوم کار کردن روی فرهنگ شراکت و کار تیمی وانعقاد قرارداد محکم و اساسی حقوقی است. راهکار دیگر این است که آورده ها واقعی باشد. یعنی ادعای طرفین قابل تضمین گرفتن باشد و بتوان روی آن حساب باز کرد و در صورتی که امکان تضمین گرفتن وجود نداشته باشد، باید ارزشیابی و تست انجام شود.

به عنوان مثال وقتی فردی ادعا می کند که N تومان منابع تأمین خواهد کرد، حساب بانکی و گردش مالی او بررسی شود تا مشخص شود که آیا این فرد اعتبار و پتانسیل این را دارد که چنین مبلغی را تأمین کند؟ در مورد تخصص افراد نیز تست متفاوتی وجود دارد. به هر حال کسی که ادعا می کند به لحاظ تخصصی می تواند در شراکت مفید باشد، باید رزومه متناسب داشته باشد که نشان دهنده پتانسیل ها و موفقیت هایش در آن زمینه باشد.

بررسی ایده‌ کسب‌ درآمد نوین

بررسی ایده‌ کسب‌ درآمد نوین

قبل از پرداختن به اصل موضوع که بررسی ایده ها برای کسب درآمد نوین و جدید است گفت: واقعیت این است که بسیاری از ایده‌های کسب‌وکاری که در ذهن ما است، تنها روش‌هایی برای پول درآوردن هستند و نه کسب‌وکار! یک ایده‌ی کسب‌وکار وقتی تبدیل به یک کسب‌وکار واقعی شود، حداقل برای سه تا ۵ سال باید بتواند درآمدزایی پایدار داشته باشد و تازه در صورتی که بتواند با کسر هزینه‌ها، سود مشخصی را بازگرداند، می‌شود به جذابیت آن فکر کرد. مشکل این‌جا است که اغلب ایده‌های ما به‌صورت فردی و به‌شرط آن‌که حاضر باشیم هزینه‌های آن‌ها را تأمین کنیم ایده‌های جذابی هستند؛ اما با توجه به هزینه‌های کمرشکن دنیای واقعی کسب‌وکار، شاید چندان اجرای آن‌ها در قالب کسب‌وکاری (و نه فردی) منطقی نباشد...


این روزها بسیاری از ما در این جو شدید ترغیب به کارآفرینی در کشور، به‌دنبال اجرای ایده‌های کسب‌وکار خود و راه‌اندازی کسب‌وکاری موفق هستند. این ماجرا به‌خودی خود فرخنده و جذاب است؛ چرا که از یک سو می‌تواند به افزایش رفاه و ثروت جامعه و اشتغال‌آفرینی با هزینه‌ی کم و به‌شکلی نوآورانه کمک کند و از سوی دیگر می‌تواند به تحقق سیاست‌های کلان کشور در زمینه‌ی «اقتصاد مقاومتیِ درون‌زای برون‌گرا» یاری بسیاری برساند. اما در این میان اهمیت یکی از مهم‌ترین مواد خام کسب‌وکار نوپا یعنی «ایده» آن‌چنان جدی گرفته نمی‌شود.

به‌صورت کلاسیک «ایده‌ی کسب‌وکار راه‌حل مشکل یا نیازی در دنیای واقعی است که مشتری حاضر است برای آن پول پرداخت کند.» البته همین جمله‌ی ساده در دنیای واقعی هزار چرخ می‌خورد و سرانجام هم به ساحل آرامش نمی‌رسد. انگیزه‌ی نوشتن این پست پرداختن به یکی از مشکلاتی است در این چند سال تدریس و مشاوره در حوزه‌ی کسب‌وکار، در مورد ایده‌یابی کسب‌وکارهای نوپا (به‌ویژه دانش‌بنیان‌ها) آن را مشاهده کرده‌ام: عدم تفکیک میان ایده‌های درآمدزایی فردی با ایده‌های کسب‌وکاری.

با یک داستان واقعی توضیح این مشکل را شروع می‌کنم: چند هفته پیش دوستی با من در مورد ایده‌ی کسب‌وکارش مشورت می‌کرد. از من اصرار بود که این ایده‌ی کسب‌وکار نیست و از ایشان انکار که نه؛ هست! مدت زیادی با هم کلنجار رفتیم تا من متوجه شدم که چه پیش‌فرض اشتباهی پشت این اصرار نهفته است. از او پرسیدم: فکر می‌کنی چقدر می‌شود از این ایده پول درآورد؟ نتوانست به این سؤال پاسخ بدهد. با یک حساب سرانگشتی به او نشان دادم که نهایتا چیزی حدود ۴۰ تا ۵۰ میلیون تومان درآمدزایی این ایده خواهد بود و بعدش هم معلوم نیست آیا بشود از آن بیش‌تر درآمد داشت یا خیر. بعد از او پرسیدم که آیا برای‌ت این پول کافی است یا جاه‌طلبی‌ات را پاسخ‌گو نیست؟ پاسخ آن دوست این بود که به‌تر است دنبال ایده‌ی دیگری باشم.

فکر می‌کنم مشکل از این‌جا نشأت می‌گیرد که تعاریف ایده و مدل کسب‌وکار بیش از آن اندازه که باید، کلی هستند. سؤالی که من از آن دوست پرسیدم به‌صورت کلاسیک در مورد «مقیاس‌پذیری»ایده‌ی کسب‌وکارش بود. اما از این نکته که بگذریم، سؤال دوم به‌نظرم مهم‌تر است: فکر می‌کنی در سه سال آینده چقدر پول از این ایده دربیاوری برای‌ت جذاب خواهد بود؟ اگر پاسخ به این سؤال بی‌نهایت باشد، آن‌وقت لازم است کمی در مورد ماجرا دقیق‌تر فکر کنید. اما اگر یک عدد مشخص در ذهن دارید، آن‌وقت باید بببینید که آیا می‌ارزد که عمر و انرژی‌تان را روی آن صرف کنید؟ اما حتی همین سؤال هم نشان‌دهنده‌ی عمق ماجرا نیست! سؤال اصلی این است که آیا وقتی که از این مقدار درآمد، هزینه‌های راه‌اندازی و نگه‌داری و توسعه‌ی کسب‌وکار، هزینه‌ی تأمین مالی و سرمایه‌گذار و سایر هزینه‌های کسب‌وکار را کم کنیم، مبلغ باقی‌مانده برای‌ شما جذاب خواهد بود؟ این سؤالی است که اغلب ما که فریفته‌ی زیبایی ایده‌ی خودمان هستیم، جرأت پرسیدن آن را از خودمان نداریم.

اما در همان گفتگوی من و دوستم یک نکته‌ی مهم دیگر هم مستتر بود: این‌که آیا درآمدزایی از این ایده مکرر و مستمر خواهد بود؟ واقعیت این است که بسیاری از ایده‌های کسب‌وکاری که در ذهن ما است، تنها روش‌هایی برای پول درآوردن هستند و نه کسب‌وکار! یک ایده‌ی کسب‌وکار وقتی تبدیل به یک کسب‌وکار واقعی شود، حداقل برای سه تا ۵ سال باید بتواند درآمدزایی پایدار داشته باشد و تازه در صورتی که بتواند با کسر هزینه‌ها، سود مشخصی را بازگرداند، می‌شود به جذابیت آن فکر کرد. مشکل این‌جا است که اغلب ایده‌های ما به‌صورت فردی و به‌شرط آن‌که حاضر باشیم هزینه‌های آن‌ها را تأمین کنیم ایده‌های جذابی هستند؛ اما با توجه به هزینه‌های کمرشکن دنیای واقعی کسب‌وکار، شاید چندان اجرای آن‌ها در قالب کسب‌وکاری (و نه فردی) منطقی نباشد.

بنابراین بار بعدی که یک ایده‌ی کسب‌وکار درخشان به ذهن‌تان رسید، یک بار از خودتان صادقانه سؤالات زیر را بپرسید (و چه به‌تر که از یک مشاور یا فرد باتجربه در حوزه‌ی صنعت مورد نظرتان مشورت بگیرید):

۱- آیا این ایده راه‌حل یک مسئله‌ی مشخص برای تعداد زیادی از افراد است یا صرفا راه‌حلی برای مشکل شخصی خود من است؟ آیا دیگران حاضرند بابت خرید محصول / خدمت برآمده از این ایده پول بدهند؟

۲- چقدر می‌شود در یک بازه‌ی زمانی از این ایده پول درآورد؟ این عدد چقدر بزرگ است؟ با کسر هزینه‌ها چقدر برای من باقی می‌ماند؟ آیا این سود، ارزش دردسرها و هزینه‌های‌ش را دارد؟

۳- بازه‌ی زمانی که می‌توان از این ایده پول درآورد (با واحد زمانی سال!) چقدر است؟ آیا محصول / خدمت برآمده از ایده قابلیت فروش چندین باره به یک مشتری یا یک‌بار فروش به تعداد زیادی مشتری را دارد؟

پاسخ به این سؤالات دید به‌تری نسبت به راهی که قرار است در آن قدم بنهید به شما خواهد داد: این‌که‌ آیا قرار است مسیر یک شغل خویش‌فرما را شروع کنید یا این‌که یک کسب‌وکار بزرگ تأثیرگذار را بنا نهید.

مطالب مشابه ایده کسب درآمد:

شیوه اجرای ایده کسب و کار اینترنتی