آموزش کسب و کار، کسب درآمد اینترنتی، استخدام ، استخدامی، کنکور و موفقیت در کنکور و دانشگاه

آموزش کسب و کار,کسب درآمد,کسب درآمد از اینترنت , استخدام استخدامی کنکور موفقیت در کنکور و دانشگاه

آموزش کسب و کار، کسب درآمد اینترنتی، استخدام ، استخدامی، کنکور و موفقیت در کنکور و دانشگاه

آموزش کسب و کار,کسب درآمد,کسب درآمد از اینترنت , استخدام استخدامی کنکور موفقیت در کنکور و دانشگاه

استارت‌آپ‌ها برترین مکان کسب درآمد زنان

استارت‌آپ‌ها برترین مکان کسب درآمد زنان


دنیای کسب و کار و درآمد آنلاین فقط محدود به مردان و دنیای مردانه نمی شود و زنان زیادی هستند که به عنوان کارآفرین و یا مدیر مشغول کسب درآمد هستند. نکته جالب اینکه زنانی که به عنوان مدیر و یا بازاریاب در کسب درآمد آنلاین مشغول به کار هستند بیشتر از مردان همردیف خود در کسب و کارشان موفقیت کسب کردند.  به اعتقاد عده ای از کارشناسان استارت آپ ها بهترین و مناسب ترین مکان و ابزار برای کسب درآمد زنان در تجارت آنلاین می باشد. در اینجا قصد دارم تا دلایل موفقیت و برتر بودن استارت آپ در کسب درآمد زنان را بررسی کنم.

سایت Entrepreneur.com در آخرین شماره خود به نقش بانوان برای جضور در تجارت پرداخته‎است . وقتی که رسانه‌ها در مورد حضور زنان در عرصه تکنولوژی و دنیای استارت آپ صحبت می‌کنند، بیشترین تمرکز روی جنبه منفی آن است. ما مطالبی در مورد میزان پیشرفت مورد نیاز برای ایجاد برابری جنسیتی در رهبری و تبعیض گسترده علیه توسعه دهندگان زن خوانده‌ایم. در فرهنگ ناخوشایندی که بیشتر شبیه بازگشت به دهه ۵۰ میلادی است تا رفتن به سمت صنعتی که قرار است ما را به سمت آینده هدایت کند، پرونده حقوقی برجسته زنی مثل الن پی نقطه عطفی محسوب می‌شود.

و این درست است که پیشرفت خیلی زیادی باید ایجاد شود. اما این تمرکز منحصر به فرد در این موقعیت می‌خواهد از این حقیقت که بسیاری از زنان در دنیای استارت آپ در حال پیشرفت هستند و در این زمینه شرکت‌هایی را راه اندازی کرده‌اند، چشم‌پوشی کند. مطالعات متعدد نشان داده‌اند که تجارت‌هایی که تعداد مدیران زن آن بیشترند موفق‌تر و سودآورتر از تجارت هایی هستند که تعداد مدیران مرد آن بیشتر است؛ در نهایت، دنیای سرمایه‌گذاری شروع به توجه‌کردن به این مسئله کرده است. اطلاعات شرکت سرمایه‌گذاری ریسک پذیر  First Round نشان دهنده این است که سرمایه‌گذاری های این شرکت در شرکت‌هایی که بنیان‌گذاران آن خانم هستند، ۶۳ درصد بهتر از سرمایه‌گذاری در شرکت‌هایی که کل تیم آن‌ها مردهستند، عمل کرده‌است.

همان طور که دنیا از خواب بیدار می‌شود و این واقعیت را می‌پذیرد که استارت آپ‌ها و در واقع همه تجارت‌ها زمانی که زنان شانس مدیریت و رهبری آن‌ها را پیدا می‌کنند عملکرد بهتری دارند، خود زنان هم متوجه می‌شوند که استارت آپ‌ها برخی از بهترین مکان‌ها برای کار حرفه‌ای آن ها می‌باشند. در واقع نسبت به قبل، در حال حاضر بنیان‌گذاران استارت آپ‌ها بیشتر زنان هستند و درصد تعداد استارت آپ‌های بنیان گذاری‌شده با حداقل یک زن بنیان‌گذار از ۹ درصد در سال ۲۰۰۹ به ۱۸ درصد در سال ۲۰۱۴ رسیده‌است.

سقف شیشه‌ای در سراسر دنیای تجارت دست نخورده باقی‌مانده، اما ممکن است بیشتر ترک‌ها برای زنانی که در هر جایی در استارت آپ حضور دارند دیده‌شود. سبک‌های مدیریتی بسیار سازمان یافته و ذهنیت انجمن دانش آموزان پیشین هنوز هم در بسیاری از بخش‌ها بسیار حقیقت دارد، اما استارت آپ‌ها ذاتاً توانایی نوشتن قوانین خود، خود فرهنگ‌سازی و ساختن ساختارهای مدیریتی که راه را برای مدیران و رهبران زن باز می‌کند را دارند.

در نتیجه، به نظر می‌رسد پلکان شرکت در اغلب استارت آپ ها بسیار متفاوت تر از پلکان تجارت‌های قدیمی‌تر باشد. اغلب پلکان کمتری به عنوان مقیاس‌گذاری یک تجارت برای بالا رفتن وجود دارد. این بدان معناست که بسیاری از زنانی که با محاصره روبرو می‌شوند، همان طور که به سمت بالا صعود می‌کنند حذف می‌شوند ولی قبل از آن، این شانس را دارند که کیفیت رهبری و مدیریت خود را در حرفه خود نشان دهند.

سرعت بالا و ماهیت مشارکتی محیط استارت آپ بدان معناست که به کمک همه و تقسیم وظایف در اسرع وقت نیاز دارد. در این گونه مدل‌های کاری، کارآفرینان هوشمند می‌دانند که زمان کمی برای تلف کردن در جهت تعصب دارند و به همین دلیل به زنان اجازه می‌دهند که برای یک روز خود را اثبات کنند. من خودم را در این موقعیت پیدا کردم، زمانی که برای اولین بار بعد از تجربه کار در شرکت سرمایه‌گذاری ریسک پذیر که در ردیف اول عواقب ناشی از سبک مدیریتی ضعیف بودم، وارد دنیای استارت آپ شدم. وقتی که کار خود با اولین شرکت استارت آپم را شروع کردم، به سرعت دریافتم که برای به دست آوردن موقعیت رهبری و مدیریتی باید در خط مقدم شرکت کار اساسی انجام دهم، هر چیزی که از طرف مشتریان و مشتریان بالقوه می‌بینم و می‌شنوم را باید آنالیز کنم و برای فرآیند به بار نشستن دیدگاه‌ها باید یک تفکر علمی به کار گیرم. زمانی که قادر به توسعه دیدگاه‌ها و بینش‌ها شدم، آن را تجارت خود ساختم تا با بدون تردید با مدیریت ارشد به اشتراک بگذارم. هیچ وقت جنسیت من فاکتور مهمی محسوب نشده و به خاطر موقعیتی که ایجاد کرده بودم، تمرکز مدیریت کاملاً روی اعتبار خود ساخته ام بوده و این کار باعث دور شدن آن از هرگونه تعصب شده‌بود.

فرهنگ کار بیشتر استارت آپ‌های تأسیس شده نیز تمایل دارد به نفع زنان باشد. در حالی که بسیاری از استارت آپ‌ها در سال‌های اولیه خود تقاضای ساعات کار طولانی دارند، اما زمانی که وارد فاز بعدی می شوند و در زمینه استعدادهای برتر به رقابت با سایر استارت آپ ها نیاز پیدا می کنند، به سمت تأکید بر مزایای حول محور تعادل زندگی کاری مثل انعطاف پذیری در ساعات کاری، مرخصی والدین و حسن مزایای شغلی جذاب برای زنانی که چه برنامه ای برای تشکیل خانواده داشته باشند و یا نداشته باشند، تمایل پیدا می‌کنند. این نوع از تعادل فقط مزیتی برای پیشرفت زنان نیست، بلکه برای کمک به مقیاس استارت آپ‌ها نیز ضروری است. زندگی سالم، حتی خلق و خو و طیف گسترده تجارب و منافع همه ناشی از تعادل می باشند و همچنین همه آن ها در ترغیب خلاقیت و آوردن ایده‌های بزرگ برای به سرعت به ثمر رسیدن، مشارکت دارند. خوشبختانه استارت آپ فعلی من، The Big Know، مخصوصاً از این نوع برنامه کاری متعادل حمایت کرده و بدون شک برای رشد تجارتمان و برای توسعه حرفه من به آن پرداخته‌است.

من فکر می کنم همان طور که سرمایه‌گذاران و دنیای تجارت در مقیاس بزرگ بین رهبری و مدیریت زنان و نتیجه آن ارتباط برقرار می‌کنند، ما داشتیم در چگونگی راه‌اندازی استارت آپ و دنیای تکنولوژی و این که توسط چه کسی این کار انجام می شود یک تغییر تاریخی مشاهده می‌کردیم. زنان این فرصت را دارند تا صنعت در حال ظهور را در مسیری که جایگاه آن‌ها را محکم می‌کند، شکل دهند و این دقیقاً همان کاری است که دارند انجام می‌دهند. امروزه استارت آپ‌ها مکان عالی برای کار کردن زنان می‌باشد و آینده آن از این هم روشن‌تر است.

مطالب مشابه استارت آپ :

معرفی برترین استارت‌آپ های کسب درآمد

سه استارت آپ موفق در کسب درآمد و جذب مشتری

اندازه تلاش در شبکه‌های اجتماعی برای کسب درآمد

اندازه تلاش در شبکه‌های اجتماعی برای کسب درآمد

در مقالات متعددی درباره اهمیت معرفی کسب و کار در شبکه های اجتماعی نوشتیم و توضیح دادیم که اگر در شبکه های اجتماعی با برنامه منظم وارد شوید و تولید محتوای جذاب داشته باشید می توانید به کسب درآمد بالا امید داشته باشید چون که بازدیدکننده در واقع مشتری محصولات و خدمات شماست. در حقیقت نگاه خاص برخی از بازاریابان حرفه ای به گونه ای است که محتوای شبکه های اجتماعی خود را مطابق با ذائقه و نیاز کاربران همراه می کنند و تلاش دارند تا بر طبق میل آنها رفتار کنند این عملشان در واقع موجب می شود تا شبکه های اجتماعی را در خدمت کسب و کارشان گرفته و از طریق آن به کسب درآمد بالا بپردازند.

با ادامه یافتن روند رو به رشد استفاده از شبکه‌های اجتماعی توسط صاحبان کسب و کار برای برندسازی و افزایش تصاعدی پلتفرم های موجود در این زمینه، کارآفرینان با این سؤال مواجه شده‌اند که چقدر پرداختن به شبکه‌های اجتماعی، چند شبکه ی اجتماعی و چه نوع شبکه‌ی اجتماعی کافی محسوب می‌شود؟

پاسخ این سؤال در شرایط برابر این است: هرچه بیشتر بهتر. هرچه محتوای شبکه‌های اجتماعی شما بیشتر دیده و شنیده شود، احتمال تبدیل بازدیدکننده به مشتری نیز بیشتر خواهد بود. بر اساس پژوهشی که در سال ۲۰۱۲ از سوی یک مؤسسه ی فعال در زمینه ی هوش کسب و کار به نام Market Force انجام شد، وقتی پای تصمیم به خرید به میان می آید، ۷۸ درصد مصرف کنندگان تحت تأثیر پست‌های فروشندگان خرد قرار دارند.

متخصصین توصیه کرده‌اند حفظ حضور در شبکه‌های اجتماعی نه تنها لازم است بلکه باید چند پلتفرم را در بر بگیرد. یک یا دو سال پیش یکی از وبلاگ‌های فعال در این زمینه اعلام کرد «بزرگ‌ترین اشتباهی که اغلب کسب و کارها در قبال شبکه‌های اجتماعی مرتکب می‌شوند این است که تنها از یک پلتفرم استفاده می‌کنند. این پلتفرم در اغلب موارد یا فیسبوک است یا توییتر. اما حقیقت این است که یک پلتفرم برای این کار کافی نیست».

پیلار وارگاس، کارآفرین و خالق یک برند جواهر، ضمن تأیید این موضوع می‌گوید: «هرچه بُرد بیشتری داشته باشید بهتر است». وارگاس که دنبال کنندگانش رویاینستاگرام از ۴۵۰ هزار نفر نیز گذشته، کسب و کار خود را به صورت انحصاری روی شبکه‌های اجتماعی بنا کرده است. او به کارآفرینان توصیه می‌کند هر چقدر که می‌توانند روی شبکه‌های اجتماعی‌شان کار کنند.

البته متخصصین به این موضوع نیز اشاره می‌کنند که محتوای شما نباید از یک پلتفرم به پلتفرم‌های دیگر «کپی پیست» شود، بلکه باید آن را با در نظر گرفتن مقتضیات و ویژگی‌های هر پلتفرم «بهسازی» کرد.

کامی برد، متخصص شبکه‌های اجتماعی در این خصوص می‌گوید: «هر شبکه‌ای ارتباط خاص خودش را دارد: فیسبوک استتوس، پست‌های دیواری و تصاویر را دارد، در حالی که فرمت پست‌های کوتاه، سریع، و خبری توییتر حال و هوای خاص خود را دارد و قرار است در مختصر و مفید ترین شکل ممکن نکته ی مهمی را به مخاطب برساند. لینکدین نیز متقضیات حرفه‌ای و کسب و کاری خود را می‌طلبد».

او می افزاید: «درک تفاوت‌های این سه به شما کمک می‌کند محتوایی به اشتراک بگذارید که به دست مخاطب خاص خود برسد و پتانسیل بازاریابی شبکه‌های اجتماعی شما را محقق کند».

تولید محتوا با در نظر گرفتن ویژگی ها و مقتضیات هر پلتفرم امری منطقی است. هرچه محتوای شبکه‌های اجتماعی شرکت ها با نیازها و اولویت‌های کاربران همسویی بیشتری داشته باشد، مشارکت مخاطب با آن کسب و کار بیشتر خواهد بود. از سوی دیگر بهینه‌سازی و دستکاری محتوا برای سازگار کردن آن با پلتفرم های مختلف اجتماعی نیز می‌تواند زمانبر و هزینه بر باشد.

محتوای مورد بحث چه ویدیو باشد، و چه عکس یا شکل دیگری از محتوا، اهمیتی که شبکه های اجتماعی برای کسب و کار ها دارند به ارزشی بستگی دارد که مخاطب برای آن محتوا در نظر می‌گیرد. در واقع محتوا در این میان حکم پول نقد این معامله را دارد.

بنابراین شاید بهتر باشد کسب و کارهایی که منابع شان محدود است روی یک یا دو پلتفرم اجتماعی تمرکز کنند تا بتوانند بدون ایجاد مزاحمت برای فعالیت‌های اصلی‌شان، محتوای با ارزشی در اختیار مخاطب قرار دهند.

با این اوصاف تنها چیزی که ممکن است باعث شود ظرفیت شبکه‌های اجتماعی خود را محدود کنید محدودیت منابع است. از همین رو، صاحبان کسب و کار باید پلتفرم‌هایی که بیشترین بازگشت سرمایه‌گذاری را برایشان رقم می‌زنند مشخص کنند. این پلتفرم‌ها همان‌هایی هستند که از سوی بازار هدف‌شان بیشتر مورد استفاده قرار می‌گیرند.

مثلاً برای شرکتی که روی خدمت رسانی به کسب و کارهای دیگر متمرکز است شاید لینکدین انتخاب مناسب‌تری باشد. شرکتی که محصولات غذایی تولید می‌کند شاید پینترست را برای فعالیت خود انتخاب کند و یک آکادمی فوتبال جوانان شاید شبکه‌های اجتماعی اشتراک‌گذاری ویدیو مثل یوتیوب را برای فعالیت مناسب‌تر بداند.

حضور داشتن روی پلتفرم‌های اجتماعی متعدد شاید مطلوب باشد، اما محدودیت منابع شرکت نیز باید در تعیین استراتژی به کار گرفته شده در قبال شبکه‌های اجتماعی در نظر گرفته شود. شرکت‌ها باید مطمئن شوند استراتژی شبکه‌های اجتماعی‌شان فارغ از تعداد پلتفرم‌ها، مشارکتی معنادار از سوی مخاطب در بر خواهد داشت. این امر نیز محقق نخواهد شد مگر با ارائه ی محتوای ارزشمندی که به زندگی کاربران چیز مفیدی بی‌افزاید.

به عنوان جمع‌بندی باید گفت، «هرچه بیشتر، بهتر» رویکرد مطلوبی است، اما هیچگاه نباید به قیمت قربانی شدن کسب و کار و خدشه به برند آن تمام شود.

مطالب مشابه بازاریابی و کسب درآمد از شبکه اجتماعی:

شخصیت دیجیتالی یا برند اینترنتی در کسب و کار

شخصیت دیجیتالی یا برند اینترنتی در کسب و کار

در کسب و کار و تجارت شناخته شدن و یا برند شدن دارای اهمیت خاصی است برند شدن موجب ایجاد اعتماد و اطمینان در بازار کسب و کار شده و در نهایت، رونق کسب درآمد و افزایش فروش را به همراه دارد. در کسب و کار اینترنتی هم ایجاد اطمینان و رضایت در مشتری و به عبارتی برند شدن در تجارت آنلاین بسیار مهم است چه بسا که مشتریان، خریدهای اینترنتی را بر اساس اطمینان به یک کسب و آنلاین که شناخته شده و معروف است انجام می دهند . لذا در اینجا مانند کسب و کار فیزیکی ، برند و شخصیت دیجیتالی نمود و بروز پیدا می کند. بر این اساس، شخصیت دیجیتالی لازمه ی هر کسب و کار در عصر اینترنت است. در این نوشتار به چیستی و ضرورت  شخصیت دیجیتالی کسب و کار  پرداخته می‌شود. وقتی فردی شما را و کسب و کار آنلاین یا برخط شما  را جست‌وجو می‌کند، چه شخصیت دیجیتالی را پیدا خواهدکرد؟

آدم‌ها دوست دارند از کسانی خرید کنند که به اعتقادات‌شان باور دارند. سخنرانی تد سیمون سینک با عنوان«با چرا آغاز کنید» می‌تواند دیدگاه شما را به جهان کسب و کار تغییر دهد.

 

اگر تاکنون ویدئوی آن را تماشا نکرده‌اید، توصیه می‌کنم حتما آن را ببینید. سخنرانی‌های تد زیادی وجود دارد که فوق‌العاده هستند، اما این یکی از وقتی آن را دیده‌ام در ذهن‌ام حک شده‌است. اما من از موضوع آن کمی فاصله می‌گیرم…

سیمون اشاره می‌کند آدم‌ها خریدار کاری که انجام می‌دهید نیستند، یا به خاطر روش انجام کارتان مشتری شما نمی‌شوند، بلکه به خاطر “چرایی انجام آن” خریدار کارتان هستند.

جمله‌ای که سیمون در نهایت گفت و خیلی عمیق بود این است؛« آدم‌ها دوست دارند از آدم‌هایی خرید کنند که به اعتقادات‌شان باور دارند»

بله، این همان جمله است، اما این واژه‌ها مفهوم گسترده‌ای دارند. این واژه‌ها چکیده‌ی یک رابطه‌ی تجاری هستند. این واژه‌ها به‌طور خلاصه بیان می‌کنند آدم‌ها در نهایت چگونه با آدم‌هایی که دوست دارند تجارت می‌کنند، حتی اگر این تصمیم درست نباشد.

این چیز جدیدی نیست. در واقع، از وقتی آدم‌ها روی دو پا ایستاده‌اند تجارت به همین نحو انجام شده‌است.

چیزی که تغییر کرده‌است روش انجام تجارت، روش برقراری ارتباط و جذب شدن به آدم‌ها، روش ساختن روابط است؛ یعنی چیزی که ما تغییر داده‌ایم روشی است که آدم‌ها به وسیله‌ی آن کشف می‌کنند برندمان بازنمای چه‌چیزی است- یا همان‌طور که سیمون می‌گوید، «باور برند ما چیست! ».

 

قبلا آدم‌ها حضورا جلسه می‌گذاشتند، اکنون به‌صورت برخط جلسه می‌گذارند

پس در واقع یک تغییر وجود دارد، و آن مدل عرضه است. چگونه یک برند را به آدم‌ها بشناسانیم؟

عرضه‌ی یک برند در گذشته از طریق جلسات حضوری با کارشناسان فروش، پیام‌های بازرگانی تلویزیونی، و به‌طور بالقوه اگر سازمانی بودجه‌ی آن را داشت، از طریق تبلیغات انجام می‌شد. این عموما به معنی مواجهه‌ی کم‌تر با برندها، شناخت یک یا تعداد محدودی از برندها توسط هر فرد و قطعا آگاهی بسیار کم‌تری ازهمه‌ی برندهای فعال در یک زمینه به‌استثناء چند برند برتر آن، است. اما امروز کاملا متفاوت است. آدم‌ها به‌صورت برخط با برندها ارتباط برقرار می‌کنند. آنها برای این کار نیازهای‌شان را جست‌وجو می‌کنند و شرکت‌هایی را پیدا می‌کنند که در آن حیطه در دنیای برخط صاحب اعتبار هستند. کاربران به دنبال این هستند که با یک برند ارتباط برقرار کنند و شرکت‌هایی را پیدا کنند که باورهایی مشابه را به اشتراک می‌گذارند و راه‌حل‌های مناسب ارائه می‌کنند.

آدم‌ها وقتی تخصص و مهارت یک شرکت را در حیطه‌ی اصلی‌اش می‌بینند، به آن برند جذب می‌شوند تا ساز و کار درونی آن را کشف کنند. محتوا را در وبلاگ‌ها، ویدئوها، همایش‌های برخط، و رویداد‌های زنده می‌خوانند.

شخصیت دیجیتالی چیست؟

شخصیت دیجیتالی، که پیچیده‌تر از چیزی نیست که به نظر می‌رسد، یعنی محتوای برخط برندتان چگونه ساز و کار درونی سازمان‌تان را نشان می‌دهد.

اگر شما هم مانند من باشید، باور دارید برند یک انسان است و این‌که آن برند توسط آدم‌های پشت آن اجرا و هدایت می‌شود، تاییدکننده‌ی این واقعیت است. اگر آن آدم‌ها را حذف کنید، برند هم با آنها حذف می‌شود.

بنابراین حضور برخط شما حرف‌های زیادی درباره‌ی شرکت‌تان می‌گوید. مخاطبان را به داخل دعوت می‌کند، آموزش می‌دهد، اطلاع‌رسانی می‌کند، و به اشتراک می‌گذارد. شاید جالب، طعنه‌آمیز، یا جدی باشد؛ اما به هر حال معرف شما است.

شخصیت دیجیتالی سازمان‌مان می‌گوید ما چه‌کسی هستیم، چه کاری انجام می‌دهیم، و از همه مهم‌تر چرا آن کار را انجام می‌دهیم.

ارکان یک برنامه‌ موفق تجربه‌ مشتری (CX)

ارکان  یک برنامه‌ موفق تجربه‌ مشتری (CX)

بازاریابی اینترنتی هر روزه در حال پیشرفت است و در بازاریابی اینترنتی و حتی سنتی نکته اصلی و اساسی جذب مشتری جهت فروش بیشتر و در نهایت رونق کسب و کار و کسب درآمد بیشتر است. گرفتن بیشتر از سهم بازار و توسعه تجارت و پول ساز بودن به فاکتورهای زیادی احتیاج دارد که یکی از داشتن تجربۀ مشتری (CX) است در اینجا قصد داریم تا چهار ستون اصلی و بنیادی یک برنامه کارآمد و موفق تجربۀ مشتری (CX) را بررسی کنیم که دانستن آن در توسعه کسب و کار و افزایش درامد تاثیر شگرفی دارد.

تجربۀ مشتری (CX) ، طی سالهای اخیر به عنوان یکی از مبانی ایجاد تمایز کسب و کارها در مباحث و موضوعات بازاریابی به ظهور رسیده است. شرکت مشاوره و تحقیقاتی مکنزی طی مطالعات اخیری که از صاحبان و مدیران ارشد کسب و کارها به عمل آورده است دریافته که ۹۰% پاسخ دهندگان موضوع تجربه‌ی مشتری را یکی از سه اولویت اصلی خویش قلمداد می کنند.

این موضوع از آن جهت اولویت قلمداد می‌شود زیرا که دارای مخاطرات و حساسیت بسیار بالائی است. بطور مثال تجربۀ مشتری از کسب و کار مؤسسات مالی موجب گردید تا انتظارات مشتریان باعث بهبود فرآیندهای عملیاتی این مؤسسات و  حتی جایگزین کردن این فرآیندهای جدید با شیوه‌های سنتی ارائه خدمات به مشتریان گردد. در چنین محیط و فضای پویائی، کسب و کارها برای ایجاد تمایز به عنوان استراتژی و راهبرد توسعه خویش، با چالشی سخت مواجه می شوند چراکه بایستی از یک‌طرف به بهبود آنچه ارائه می دهند و از طرف دیگر کاهش هزینه های عملیاتی فکر کنند که البته هنر انجام چنین کاری به سودآوری برای کسب و کار منجر می گردد.

توانمندی در غلبه بر این چالش نه تنها از جهت بهبود برداشت ذهنی مشتری از این کسب و کار اهمیت دارد بلکه به علت بستن راه‌های تهاجم رقبا به سهم بازار مربوط به این کسب و کار مهم می‌باشد.

مطالعات مکنزی نشان می‌دهد که برای بهبود هر ده درصد افزایش رضایت مشتری ، نیازمند افزایش بودجه مرتبط از دو تا سه درصد می باشیم.

این بررسی‌ها همچنین حاکی از این واقعیت است که تمرکز، سادگی، دیجیتالی بودن، و ذهنیت مشتری چهار ستون اصلی یک استراتژی اثربخش تجربۀ مشتری(CX) در کسب و کارها است.