هر سازمان فعالیتهای خود را در قالب فرآیندهایی به صورت مرحله به مرحله و با بروندادهای مشخص انجام میدهد که قابل دستهبندی هستند. یکی از معیارهای دستهبندی فرآیندهای کسبوکار بلوغ فرآیند (Process Maturity) است. بلوغ یک فرآیند کسبوکار شاخصی است برای تشخیص میزان تکامل یک فرآیند و توانایی آن برای بهبود مستمر از طریق سنجههای کیفی و بازخورد.
بنابراین، برای اینکه یک فرآیند بالغ باشد، باید از جهات زیر کامل باشد:
• میزان سودمندی
• خودکار بودن
• قابلیت اتکا از نظر اطلاعات
• بهبود مستمر
بلوغ یک فرآیند یا فعالیت را میتوان در پنج سطح دستهبندی کرد که از سطح ۱ (نابالغترین) تا سطح ۵ (بالغترین) متغیر است. فرآیندها در سطوح بالاتر ویژگیهای سطوح پایینتر را نیز دارند. پایینترین سطح با عدد صفر تعریف میشود و بیانگر این است که هیچ فرآیندی بهازای آن فعالیت وجود ندارد.
سطوح بلوغ یک فرایند عبارتند از:
سطح صفر – فعالیتهای وابسته به شخص:
در برخی موارد، فعالیتهای درحال انجام، مستند نشدهاند. به دیگر سخن، فعالیتها نه به صورت اجمالی و نه به صورت مفصل، ثبت نشدهاند. این گونه فعالیتها کاملا وابسته به شخص هستند و توالی، زمانبندی و نتیجه آنها ممکن است در تکرارهای مختلف یکسان نباشد. این فعالیتها نیازمند نظارت جدی هستند و تضمینی وجود ندارد که به نتایج مطلوب برسند یا زمانبندی آنها رعایت شود. در این فرآیندها ارتباط میان کارکردها ضعیف و اثربخشی فرآیند بهکلی وابسته به فرد است. اگر مالک این فعالیت تغییر کند، ممکن است دانش انجام آن به مالک بعدی منتقل نشود.
سطح یک – سطح آغارین (فرآیند مستندشده):
در این سطح از بلوغ، سندی وجود دارد که بهوسیله سرپرست یا مسوول اصلی فرآیند استاندارد بازنگری شده و مورد موافقت قرار گرفته است، اما در اینکه فعالیت دقیقا مطابق با سند انجام شود تردید وجود دارد. این امر به علت ایجاد تغییر عمیق در فرآیند رخ میدهد.
سطح دو – سطح تکراری (اشاعه ناقص)
منظور از اشاعه، آگاه کردن افراد و ذینفعان مختلف از شیوه انجام فرآیند است. در سطح دو، فعالیتی که مستند شده در حال اشاعه است. اما اشاعه آن منسجم نیست. یعنی در برخی جاها اشاعه یافته و در برخی دیگر از جاهایی که باید یا در میان همه افرادی که باید، اشاعه نیافته است یا اینکه همه فعالیتهای تعریفشده در فرآیند به انجام نمیرسند. در این حالت، فرآیند طراحیشده نمیتواند همه متغیرهای مطلوب را در نظر بگیرد و نتایج فرآیند نیز با تغییر مالک فرآیند ممکن است متغیر باشند.
سطح سه – تعریفشده (اشاعه کامل):
در این سطح، عدم انسجام میان فرآیند مستندشده و فرآیند اشاعه داده شده وجود ندارد. فرآیند مستندشده و اشاعه داده شده با همه مکانها، افراد، مالکان و همه فعالیتهایی که باید انجام گیرند تطابق دارد. این فرآیند همچنین پیوند ناگسستنی را میان کارکردها و سایر فرآیندها (در هرجا که نیاز است تراکنشی وجود داشته باشد) نشان میدهد. این به آن معنا است که فرآیند انسجام بیشتری از نظر اقدامات و ارتباطات قویتر میان کارکردها دارد.
سطح چهار – مدیریتشده (اندازهگیریشده و خودکارشده):
فرآیند اهدافی همچون رعایت زمانبندیها، رضایت مشتریان، هزینه و… را تحقق بخشیده است. همچنین، فرآیند با اهداف خود سنجیده میشود و از طریق سیستمهایی همچون برنامهریزی منابع سازمانی (ERP) یا مدیریت ارتباط با مشتریان (CRM) یا هر نرمافزار مشتریمدار دیگر قابل اجرا است.
سطح پنج – بهینهشده (در حال بهبود مستمر):
در این سطح، اقدامات بیانشده در سطوح پیشین انجام شده و اهداف فرآیند در حال تحلیل هستند تا موفقیت و بهبود آنها اندازهگیری شود. زمانبندیها، اهداف هزینهای و سطح رضایت به صورت منظم در حال تحقق هستند و اهداف با فنون مدیریت کیفیت فراگیر مانند شش سیگما، کایزن و… در حال دقیق شدن هستند. سیستم توانمندساز نیز در حال بهبود است و خطاها با سیاستهای مقتضی در حال کاهش هستند. جدول یک نیازمندیهای دستیابی به سطوح مختلف بلوغ را نشان میدهد.
بهبود بلوغ فرآیندهای کسبوکار
از زمان آغاز شکلگیری یک سازمان تا رشد آن، بلوغ فرآیندهای آن آغاز میشود. اما این اتفاق برای همه سازمانها نمیافتد. برخی از سازمانها ممکن است همچنان رشد چندانی از نظر بلوغ فرآیندها نداشته باشند. در برخی موارد نیز بلوغ فرآیندها به علت عدم پایش یا عدم بازنگری مستندات کاهش مییابد.
برای بهبود فرآیندهای کسبوکار میتوان از روششناسی DMAIC (مخفف Define، Measure، Analyze، Improve و Control) در ۶ سیگما (تعریف، اندازهگیری، تحلیل، بهبود و کنترل) استفاده کرد:
مهم
است که کاربردپذیری سطوح بلوغ در سازمان را بسنجید. طراحی پرسشنامهای
برای نگاشت سطوح بلوغ هر فرآیند کسبوکار و کاربست این پرسشنامه برای هر
فرآیند میتواند میزان بلوغ آن را معین کند. این پرسشنامه میتواند مشابه
جدول دو باشد.
اندازهگیری:
یک تیم میانبخشی باید برای بهرهبرداری از این پرسشنامه و ارزیابی
فرآیندها شکل گیرد. همه فعالیتها و فرآیندهای انجام شده بهوسیله یک
سازمان باید براساس این پرسشنامه بهوسیله تیم میانبخشی ارزیابی شوند. دقت
کنید که اگر یک فرآیند دارای ویژگیهای بیانشده برای یکی از سطوح است،
اما برخی از شرایط سطوح پایینتر را ندارد، باید در سطح پایینتر دستهبندی
شود. (بهعنوان نمونه، اگر فرآیندی خودکار شده (سطح ۴) ولی کاملا اشاعه
داده نشده است، در سطح ۲ دسته بندی میشود.)
تحلیل:
اندازه گیری فرآیندها سطح کنونی کلی فرآیندها و شکافها را نشان میدهد.
برای دریافتن چگونگی برطرف کردن شکافها و ارتقای سطح بلوغ فرآیندهای خاص
باید تحلیلهایی به عمل آید و اقداماتی صورت گیرد تا سطح کلی فرآیندها
ارتقا یابد.
بهبود: مرحله
بهبود مهمترین مرحله در این روششناسی است. برنامه اقداماتی که طراحی شده
است باید به مقام عمل درآید. این کار شامل تعریف یا بازطراحی فرآیندها،
شناسایی مالکان فرآیند و… است.
کنترل:
اگر فرآیندها در مقاطع زمانی تعریف شده مورد پایش قرار نگیرند، سطح بلوغ
فرآیندها ممکن است تنزل یابد. بنابراین، یک برنامه کنترل باید طراحی شود و
بر اساس آنها، بررسیهای بعدی برای ارزیابی سطح بلوغ فرآیندها به عمل آید
و فرآیندها بر اساس آنها بهبود یابند. با انجام این اقدامات میتوان بلوغ
فرآیندهای کسب وکار را مورد پایش قرار داد و آنها را بهبود بخشید. در این
راستا، بسیاری از فنون باید به کار روند که در کتب مربوط به بازمهندسی
فرآیندهای کسب وکار، مدیریت کیفیت فراگیر و مدیریت فرآیندهای کسب و کار
شرح داده شدهاند. فنونی که در سازمانهای موفق تجربه شده و کارآمدی آنها
در عمل اثبات شده است.
کسب درآمد. بلوغ کسب و کار.فرآیند کسب و کار.کسب و کار
شیوه جذب کاربر جهت کسب درآمد
هر کسب و کاری نیاز به مشتری و خریدار دارد درباره سایت و اپلیکیشن هم بازدید و جذب کاربر یا ممبر بسیار مهم و حیاتی است . جذب کاربر یعنی افزایش بازدید و اقبال زیاد کاربران مساوی با رونق کسب و کار و افزایش کسب درآمد می باشد مثل زنجیره ای جذب کاربر و کسب درآمد به هم متصل هستند. کاربر از هر جایی بازدید نمی کند و یا عضو و همکاری نمی کند مگر اینکه با شیوه های خاص آنها را جذب کنیم . در اینجا قدم های مختلف و متنوع جذب کاربر خواهد آمد.
ده قدم برای یافتن فرمول موفق کسب کاربر
اگر بهتازگی اپلیکیشن جدیدی را به بازار معرفی کرده باشید، در بعضی مواقع
ممکن است تجربهی زیادی در توسعهی یک استراتژی UA (کسب کاربر) نداشته
باشید. این دقیقا همان مسالهای است که در Peak Labs اتفاق افتاد. این
گروه، اپلیکیشن cognitive brain training (آموزش شناختی مغز (یک نوع بازی
فکری) را در سال ۲۰۱۴ وارد بازار کرد و به همین دلیل آدام توروسکی (Adam
Turowski) را استخدام کردند تا استراتژی شرکت را پایهگذاری کند. از زمانی
که این اپلیکیشن وارد بازار شد، رشد قابلتوجهی را تجربه کرد و دو بار هم
بهعنوان بهترین اپلیکیشن فروشگاه معرفی شد. در آخرین گردهمایی London
Growth Summit, آدام در مورد ۱۰ مرحله صحبت کرد که هنگام توسعهی فرمول
موفق UA در شرکت Peak از آنها استفاده کرده بود.
۱ـ تمامی کانالها را امتحان کنید
در ابتدا هیچکس نمیداند کدام کانال تبلیغاتی برای اپلیکیشن یا بازی موردنظر بهترین و مناسبترین است. بعضی با کانالهای اجتماعی و بعضی با بازاریابی به روش پرداخت در ازای جستجو، هماهنگی بیشتری دارند. آدام پیشنهاد میکند بیشترین کانالهایی را که میتوانید امتحان و از بودجهی کمی که دارید استفاده کنید، تا ببینید کدام کانال بیشترین دانلود را با کمترین هزینه برای شما امکانپذیر میسازد. فراموش نکنید که بهطور منظم این کانالها را مورد پایش و نظارت قرار دهید، تا بودجهی زیادی را صرف روشهای بیفایده نکنید. بعدازآنکه چند کانال را امتحان کردید، میتوانید معیاری برای عملکرد آنها تعیین کنید. با این کار متوجه میشوید که در مسیر خود در چه جایگاهی قرار دارید.
۲ـ LTV و CAC را فراموش نکنید
دومین مرحله، سازماندهی دادههایی است که در مرحلهی اول به دست آوردهاید تا بتوانید CAC (هزینهی کسب مشتری) و LTV (یا ارزش طول عمر کاربر) را تحلیل کنید. بعد از ارزیابی تکتک کانالها، بهتر میتوانید تعیین کنید که کدام کانالها در ازای بودجهی بازاریابی شما، بازدهی بهتری دارند و کدامیک ارزشمندترین کاربران را جذب میکنند. اگر محاسبات شما نشان میدهند که نمیتوانید کاربران را به شکل سودآوری جذب کنید، باید دست از هزینه کردن بردارید و در استراتژی کلی خود بازنگری کنید، بخشهای گوناگون قیف بازاریابی اپلیکیشن خود را بررسی کنید و ببینید کدامیک نیاز به بهبود دارند. همواره باید مبتنی بر داده عمل کنید، و این کار را باید در تمام طول چرخهی عمر اپلیکیشنتان مرتبا تکرار و بازنگری کنید.
۳ـ باید همهچیز را تست کنید
بعدازآنکه دادهها را به دست آورده و معین کردید که کدام کانالها عملکرد بهتری برای شما دارند، لازم است ابزارهای گوناگون بازاریابی را در بهترین کانالهایی که انتخاب کردهاید آزمایش کنید تا متوجه شوید موثرترین نسخههای گرافیک، پیامرسانی و محصول برای هر یک از گروههای هدف و مخاطبان شما کدام اند. لازم است این فرآیند در برنامهی هفتگی شما قرار بگیرد، چراکه بر اساس معیارهای هفتهی گذشته، گاهی باید تست خود را تغییر داده یا آزمایشهای قبلی را بهینه سازید. متغیرهای دیگری که باید آنها را تجزیهوتحلیل کنید عبارتاند از کشور، پلتفرم، جنسیت، سن، و خلاقیت. تمامی این متغیرها بر عملکرد بازاریابی برای اپلیکیشن شما تاثیر دارند.
۴ـ از شرکتهای متخصص نترسید
آدام توصیه میکند که از کمک یک شرکت متخصص در کسب مشتری استفاده کنید. شرکت Peak میخواست موارد بسیار زیادی را در سریعترین زمان ممکن آزمایش کند. به همین دلیل از یک تیم بزرگتر کمک گرفت. بدین ترتیب ایدههای بیشتری شکل گرفت و آنها توانستند فرمول فوقالعاده کسبوکار خود را بهسرعت پیدا کنند.
۵ـ ببینید موفقیت شما درگرو چه تغییراتی است
زمانی که شرکت Peak فرآیند خلاقیت را با دفعات بیشتری تکرار کرد، ورق برگشت و همهچیز تغییر کرد. آدام از امکانات بازیهای مختلف اپلیکیشن شرکت استفاده کرد تا متوجه شود مشتریان مختلف چه واکنشی به آن نشان میدهند. او میگوید: ممکن است شما یک بنر موفق داشته باشید، ولی بااینحال، باید همواره به دنبال بنرهای جدید هم باشید، چراکه باید بدانید بنر موفق بعدی شما چیست.
۶ـ به کانالهایی که کنار گذاشته بودید برگردید
بعدازآنکه بهترین فرمول را برای خلاقیت و پیامرسانی پیدا کردید، باید به مرحلهی اول برگردید و در میان کانالهای تبلیغاتی، بهترین را از نظر خلاقیت پیدا کنید. بعدازآنکه مشخص کردید در بهترین کانال منتخب شما، کدام روش کارآیی بیشتری دارد، میتوانید کانالهایی را که قبلا کنار گذاشته بودید با استفاده از فرمول موفقیتآمیز جدید خود بررسی کنید تا به مخاطبان دیگری دست پیدا کنید. در حال حاضر Peak روی این مرحله تمرکز دارد.
۷ـ محصول را فراموش نکنید
همچنان روی توسعهی محصول خود کار کنید تا بیشترین فرصت ممکن را برای دستیابی به مخاطبان و بازارهای مختلف فراهم کنید. چند ماه پیش، شرکت Peak با افزودن زبانهای جدید به اپلیکیشن خود، توانست بازار مخاطبان خود را متنوعتر کند. اگرچه عملکرد این اپلیکیشنها در فصل تابستان در برخی بازارها چشمگیر نبود، اما معرفی آن در کشور کره در ماه جولای، امکان دسترسی شرکت به بازار جدید و بزرگی را فراهم کرد که نرخ رشد بسیار خوبی هم داشت. همیشه باید به فکر فرصت بعدی رشد خود باشید.
۸ـ نبرد بیپایان برای افزایش نرخ تبدیل را آغاز کنید
همواره باید روشهای مختلف را برای افزایش نرخ تبدیل و LTV آزمایش کنید. آدام در این گفتگو توضیح داد که شرکت Peak در حال حاضر تستهای A/B متعددی را روی ابزارهای گوناگون بازاریابی انجام میدهد و توانسته است به تفاوتهای قابلتوجهی بین محصول رایگان و محصول غیررایگان دست پیدا کند و این آگاهی باعث شده نرخ تبدیل این شرکت تا ۵۰ درصد افزایش پیدا کند. او از بازاریابها میخواهد تا آنجا که میتوانند در آزمایشهایی که در مورد نرخ تبدیل و LTV انجام میدهند خلاقیت داشته باشند چراکه این دو، مهمترین عواملی هستند که موفقیت و رشد اپلیکیشنها را رقم میزنند.
۹ـ تمرکز داشته باشید
بهعنوان بازاریاب، هرروز با ایمیلهای متعددی از طرف آژانسهای تخصصی و شبکههای مختلف مواجه میشوید که میخواهند با شما همکاری کنند. امکان ندارد بتوانید با همه همکاری کنید و عملکرد متمرکزی داشته باشید. بنابراین آدام پیشنهاد میکند تعداد شرکایتان را به حداقل برسانید، مخصوصا اگر تیم کوچکی دارید. در غیر این صورت نمیتوانید هیچ کاری را درست انجام دهید.
۱۰ـ شبکهسازی کنید
در نهایت، رویدادهای بسیاری وجود دارند که افراد شرکتکننده در آنها این فرآیند را قبلا طی کردهاند. از این فرصتها استفاده کنید. باید با این افراد گفتگو کنید تا ببینید چه ابزارهایی را میپسندند و چه تجربهای از موفقیتشان دارند، ضمن اینکه باید از اشتباهات آنها هم درس بگیرید. این بهترین راه برای آموزش روشهای موفق در صنعت موردنظر شما است.
جذب ممبر. کسب درآمد. بازاریابی. جذب کاربر. شبکه سازی. کانال. کانال تبلیغی.کانال تلگرام. کسب کاربر.کسب و کار
مطالب مشابه جذب کاربر و ممبر :
بررسی رفتار کاربر برای کسب درآمد
راههای تبدیل کاربر به مشتری جهت کسب درآمد
راههای افزایش ممبر در کانال تلگرام
اسپیکر اکوی آمازون یکی از پرفروشترین گجت ها در تعطیلات سال نوی میلادی بود. اگرچه آمازون رقم دقیق تعداد واحدهای فروختهشده را اعلام نمیکند اما خبر میدهد که تعداد دستگاههای فروش رفته ۹ برابر بیشتر از تعطیلات سال نوی قبلی بودهاست.
اکو، آخرین مثال از شکل دادن یک دستهبندی جدید محصولات از سوی آمازون در برابر کاربران است. این شرکت پیشتر با ارائه کتاب خوان «کیندل» رهبر این دستهبندی شدهبود و از طرفی «سرویسهای تحت وب» و ابری را ارائه میدهد که در سال ۲۰۱۶ درآمدی ۱۲ میلیارد دلاری برایش به ارمغان آوردهاند.
در سال آینده نخستین فروشگاه فیزیکی نوآورانه این کمپانی ملقب به «Amazon Go» راه اندازی میشود؛ جایی که کسی قرار نیست مراقب شما باشد – به راحتی میتوانید وارد شده، کالایی را بردارید و سپس از فروشگاه خارج شوید.
به کلامی ساده، آمازون توفیق آن را داشته تا تقریباً در هر دسته بندی که بخواهد، جز برترینها باشد. این در حالیست که بیشتر شرکتهای تکنولوژیکی که آنها را به خوبی میشناسیم، تلاش میکنند تا کارهای بسیاری انجام دهند اما معمولاً در چند حوزه محدود موفق هستند -گوگل به شدت به سرویسهای آنلاین خود وابسته است و اپل تکیه گاهی جز سخت افزار ندارد- اما زمانی که میخواهند کنج راحتی خود را ترک کرده و به سوی نوآوریهای جدید گام بردارند، به تکاپو و چالش می افتند.
آمازون یکی از تنها شرکتهای بزرگ حوزه تکنولوژی است که به شکل واقعی موفق به نوآوری شدهاست. این کمپانی توانسته فرهنگ استارتاپی را با منابع مالی بزرگ خود به خوبی ترکیب کند و همین مسئله سبب شده تا بتواند به سوی حل مشکلاتی گام بردارد که سایرین از آن ناتوان هستند.
گوگل در نخستین دهه هزاره سوم عملکردی عالی داشت. سرویسهایی بی نظیر را توسعه داد و یا شرکتهای کوچکی را خرید و از آنها غول ساخت. جی میل، مپس، داکس، یوتوب، اندروید و کروم در این دسته جای می گیرند. خوب که نگاه کنید می بینید این محصولات تفاهمهای بسیاری با هم دارند. همه شان سرویسهای آنلاینی هستند که شباهت های زیادی به هسته اصلی گوگل، یعنی جستجوی آنلاین دارند. در میان آنها نیز دو استثنای نرم افزاری وجود دارد که اندروید و کروم هستند. این دو نرم افزار هم در واقع به پویایی بیشتر سرویس جستجو یاری می رسانند.
از سال ۲۰۱۰ تا کنون، گوگل بلندپروازتر شده است و به دنبال رویاپردازی هاش با پروژه های بزرگتر رفته است؛ پروژههایی که دیگر آنچنان مستقیم به توانمندسازی جستجوی گوگل ارتباط پیدا نمی کردند. باز-ساختار گوگل و شکلگیری آلفابت نیز از اعتماد به نفس «لری پیج» و «سرگئی برین» سرچشمه میگرفت. موسسان گوگل با این تصور آلفابت را به راه انداختند که هر یک از پروژه های بزرگ می تواند دستاوردی چشمگیر باشد.
هنوز نمیتوان قضاوتی در مورد این پروژه ها و مجموعههای زیر چتر آلفابت داشت ولی تلاشهای بزرگ خود گوگل چندان موثر نبوده اند. «گلس» یکی از بزرگترین شکستهای گوگل است در حالی که اهالی مانتین ویو بیش از ۶ سال گذشته را صرف توسعه یک خودرو یا پلتفرم هوشمند رانندگی خودکار کردهاند که هنوز چشمانداز قابل توجهی برایش دیده نمیشود.
گوگل شرکت Nest را در سال ۲۰۱۴ خرید اما این شرکت هم هنوز تقلا می کند که چیزی بیشتر از یک توسعه دهنده ی دستگاه تنظیم هوای هوشمند باشد. تلاشهای رباتیک گوگل را هم نباید فراموش کرد. در سال ۲۰۱۴ گوگل چند شرکت و استارتاپ رباتیک خرید تا بعداً ببیند چه باید با آنها بکند اما پس از به نتیجه نرسیدن، آنها را برای فروش گذاشتهاست.
به نظر می رسد مشکل، ارتباط مستقیمی به شخص «پیج» داشته باشد. او و شرکتش بیش از حد بر حل مشکلاتی متمرکز شده اند که از نظر تکنیکی امری بس دشوار است. برای مثال توسعه و ساخت یک پلتفرم نرم افزاری کامل برای یک عینک کاری بسیار دشوار و البته برای گیکها لذت بخش است، ولی هیچ تضمینی وجود نداشت که محصول نهایی، چیزی باشد که کاربر عملاً بخواهد آن را بخرد و احساس کند به آن نیاز دارد.
یکی از بزرگترین پروژه های گوگل، توسعه خودروی هوشمند بود. این در حالیست که گوگل برای اولین بار چنین ایده ای را در این سطح مطرح کرد و در سال ۲۰۰۹ عنوان نمود که می خواهد چنین اتومبیل هایی توسعه دهد. در حال حاضر ولی چند سالی است که سایر شرکت ها وارد رقابتی مشابه شدهاند اما گوگل هنوز هم پس از ۶ سال، با سرعتی لاکپشتی به فرایند پیشرفت این پروژه توجه میکند.
سرعت اندک، صبر چند تن از مهم ترین مدیران پروژه مورد بحث را سر برد و در سال ۲۰۱۶ خبر خداحافظی شان را با گوگل اعلام کردند. یکی از آنها به سراغ «Otto» رفت؛ شرکتی که مشغول توسعه کامیون های هوشمند و خودران است و در سال گذشته میلادی توسط «اوبر» خریداری شد.
مدیر اصلی پروژه، آقای «کریس اورمسِن» (همان شخصی که در یکی از سخنرانی های معروف TED می گوید که من متعهد می شود فرزندانم نیازی به دریافت گواهینامه نداشته باشند) سال پیش استعفا داد تا خودش یک استارتاپ فعال در زمینه خودروهای بی نیاز از راننده تاسیس کند.
همین مشکلات برای بخش رباتیک گوگل هم پیش آمد و از همان ابتدا مشخص نبود که گوگل چرا باید ربات توسعه دهد. در این میان برخی باور دارند که گوگل ساز و کارش چنین است که ابتدا بهترین استعدادها را می خرد، و سپس فکر میکند که با آنها چه کند. این در مورد، گوگل بهترینها را خرید اما به نتیجهای هم نرسید.
رویکرد گوگل -ابتدا حل مشکلات تکنیکی، و سپس ایجاد مدل تجاری- از ریشه های مهندس گرایانه لری پیج و سرگئی برین سرچشمه می گیرد. در عوض مدیر عامل آمازون، آقای جف بزوس، پیش از تاسیس شرکت خود سال ها در وال استریت برای شرکت های مالی مختلف کار کرده است — پس زمینه ای که یک چشم انداز واقع بینانه در اختیار او قرار می دهد و به همین شکل میتواند محصولاتی توسعه دهد که کاربران واقعاً آنها را میخواهند و حاضر به پرداخت هزینه در ازای دریافت کردنشان هستند.
بزوس در آمازون فرهنگی را ترویج داده که پذیرای آزمایش موارد تازه است. «اریک رایس» (Eric Ries) نویسنده کتاب هایی در خصوص استارتاپ ها می گوید: «خبر دارم گاهی پیش آمده که یکی از مهندسان مشغول در آمازون گفته«من در یک وبلاگ در مورد آن ایده شنیده ام». پس از مدت کوتاهی از او درخواست می شود تا ایده را به شکلی واضح تر به گوش مدیران ارشد و کمیته اجرایی برساند. خود جف بزوس همان جا نظرش را در مورد ایده می دهد.»
رایس می گوید که اگر ایده ها مقبول واقع شوند، آزمایش های کوچکی صورت می گیرد و سپس در گذر زمان رشد می کنند. این در حالیست که در سایر شرکت های بزرگ، وقتی یک مدیر عامل ایده ای را ستایش کند، تمام کمپانی برای به حقیقت تبدیل شدن همان ایده بسیج می شود. این یک دستورالعمل عالیست برای هدر دادن وقت و هزینه شرکت.
آمازون تیم های کوچکی برای آزمایش ایده ایجاد می کند تا مشخص شود که آیا ایده اصلاً دوامی دارد یا خیر. بزوس یک قانون معروف به اسم «تیم های دو پیتزایی» دارد. به این معنا که تیم های آزمایش کننده باید به حدی کوچک باشند که دو پیتزا بتواند وعده غذایی آنها را تشکیل دهد.
رایس خبر می دهد که تیم ها مبلغی به عنوان بودجه اولیه در کنار اهداف مشخصی را دریافت میکنند. در صورتی که پروسه به شکل مناسب جلو رود، بودجه و اهداف بزرگ تر میشوند. البته چنین مسائلی به معنای آن نیست که آمازون زمان زیادی را برای آزمایش های داخل شرکت هدر میدهد. در سال ۲۰۱۱ یکی از مهندسین همین شرکت نوشت که آمازون عرضه زودهنگام یک محصول را بر هر چیز دیگری مقدم میداند.
آزمایشات داخلی آمازون صرفاً این حالت را مشخص می کنند که آیا یک ایده فقط روی کاغذ جالب به نظر میرسد یا در جهان واقعی هم مورد استقبال قرار میگیرد. البته این ساز و کار هم چندان بدون مشکل و خطا نیست. آمازون هم شکستهایی داشته که بعضی از آنها بسیار بزرگ بودهاند. بزرگ ترین آنها، ورود و خروج سریعش به بازار موبایل با سخت افزار و نرم افزاری نه چندان قابل توجه بود.
اما به طور کلی آمازون تلاش میکند تا یک محصول را به سریع ترین شکل ممکن به دست کاربر رسانده و به سریعترین شکل ممکن هم به بازخوردهای کاربر توجه کرده و ایرادات را رفع نماید. بر همین اساس این شرکت به هیچ عنوان سالهای سال را صرف محصولی نمیکند که در نهایت هم مشخص نیست کاربری به آن اهمیت خواهد داد یا خیر.
عرضه سریع و رفع خطاها به شکلی سریعتر، همان مفهومی است که در پشت فروشگاه فیزیکی این شرکت، «Amazon Go» نهفته شده: آمازون میخواهد فروشگاهی کوچک را گشوده و سپس بازخورد و خطاهای ایدهاش را ببیند. در واقع چنین نیست که شرکت مذکور از همان ابتدا اقدام به گشودن ۲۰۰۰ فروشگاه Amazon Go کند. بلکه تنها یک فروشگاه تاسیس خواهد کرد و در صورت موفق بودن آن، در نهایت تعداد فروشگاههایش را به ۲۰۰۰ عدد میرساند. این همان موردی است که بسیاری به آن توجه ندارند.
به شکل خلاصه، رویکرد کاهش کاغذبازی، آزمایشهای کوچک و توسعه آنها در صورت موفق بودن، اگرچه عالی و حتی پیش پا افتاده به نظر می رسد اما مسئله اینجاست که در بسیاری از شرکتهای بزرگ، به سرانجام رساندن چنین رویکردی بسیار دشوار است، مخصوصاً اگر در حال روی آوردن به بازارهای جدیدی باشند.
در گذر زمان، شرکت های بزرگ فرهنگهایی به دست آورده اند و می خواهند در بخش هایی فعالیت داشته باشند که پیشتر در آنها موفق بوده اند. کمپانیها گرایشی طبیعی به ایجاد استانداردهایی یکپارچه در سراسر و تمام بخش های شرکت خود دارند.
یکی از افرادی که در تابستان ۲۰۱۰ به کارآموزی در گوگل پرداخته، می گوید که بیشتر وقتش را ملزم به یادگیری مجموعه های نرم افزاری خود گوگل برای امور اداری شده است. کارمندان گوگل ملزم به استفاده از نرم افزارهای توسعه یافته توسط خود گوگل در پروژه های مختلف هستند. چنین رویکردی برای توسعه یک سرویس آنلاین دیگر که قرار است کارکردی مشابه با جستجو یا جی میل داشته باشد، عالیست ولی همین ابزارها در صورت توسعه یک محصول کاملاً جدید که هیچ ربطی به موتور جستجو ندارد، می توانند تبدیل به یک مانع بزرگ شوند.
این شرایط صرفاً مختص گوگل نیست و در اپل هم دقیقاً چنین اتفاقاتی رخ می دهد. اپل شرکتی است که به طراحی نرم افزار و رابط های کاربری دل فریب و ظریف شهرت دارد. در نتیجه در این کمپانی به جای مهندسان و یا مدیران پروژه، این طراحان هستند که در فرایند توسعه یک محصول حکمرانی می کنند.
در اپل طراحان به مهندسان و مدیران پروژه حکم رانی می کنند
چنین رویکردی برای توسعه یک محصول کاربر پسند مانند آیفون یا اپل واچ جواب می دهد اما الزاماً قرار نیست همه چیز چنین حالتی داشته باشد. برای مثال اپل سال ها تلاش کرد تا بالاخره بتواند سر و سامانی به سرویس iCloud بدهد.
در عوض، مدیر عامل آمازون به شدت معتقد است که تیم ها باید به شکلی کاملاً جدا از هم فعالیت کرده و در کار هم دخالتی نداشته باشند. مهندسان آمازون پیشتر گزارش داده اند که کسی در این شرکت اهمیت نمی دهد که شما به عنوان کارمند آمازون، شخصاً از فناوری های چه شرکتی استفاده می کنید. خود بزوس هم صریحاً رویکرد اپل و گوگل را مورد انتقاد قرار داده و عنوان نموده تیم ها باید مستقل از هم و با هر نوع تکنولوژی که راحت هستند، کار خود را به پیش ببرند.
بزوس به سختی تلاش کرده تا آمازون را به شرکتی منعطف با کمترین قوانین تبدیل کند. همین مسئله البته موجب بی نظمی هایی هم در ساختار آمازون شده است. در این شرکت زمانی که یک مهندس بر روی پروژه ای کار می کند، به راحتی نمی تواند آن را ترک گفته و وارد پروژه دیگری بشود، در حالی که این اتفاق به شکلی ساده در اپل یا گوگل می افتد. این در حالیست که اصطکاک میان تیم ها نیز باعث می شود تا فرهنگ های کاری مختلفی شکل گیرد و همین موضوع سبب گردد تا عده ای آمازون را مکانی پر از استرس برای کار کردن بدانند.
اما این فرهنگ پرهرج و مرج است که می تواند میزبانی برای نوآوری باشد. یک تیم می تواند به راحتی از هر ابزار و تکنولوژی توسعه یافته توسط شرکت های رقیب استفاده کرده و پروژه را به پیش براند، در حالی که سایر شرکت ها به دنبال استاندارد سازی برخی امور پیش پا افتاده در فرهنگ سازمانی خود هستند.
اما چرا انتخاب های سازمانی آمازون چنین تاثیر گذار هستند؟ این شرکت به خوبی می داند که چه موقع و در چه زمانی باید عملکردی مانند یک استارتاپ پیدا کند. «Amazon Go» مثال خوبی است. تصورش چندان ساده نیست که یک شرکت کوچک بتواند چنین ایده ای را عملی کند.
تکنولوژی پشت پرده برای راه اندازی چنین فروشگاهی -سنسورها، دوربین های متصل که هر قدم افراد را در فروشگاه پایش می کنند- از پیچیده ترین علوم کامپیوتری است که بی شک توسعه اش میلیون ها دلار هزینه در بر داشته. برای جبران این سرمایه گذاری های بزرگ، آمازون باید سال ها صبر کند و میلیون ها دلار دیگر نیز خرج کند تا در نهایت یک روز بتواند به سود دهی برسد. استارتاپ ها معمولاً کمتر پیش می آید که چنین جیب های عمیقی داشته باشند.
در ابتدای دهه ۹۰ میلادی و ابتدای هزاره سوم، مزر تکنولوژی های پیچیده در وب خلاصه می شد. وب سایت هایی که از چند هزار کاربر به چند میلیون کاربر دست پیدا کرده بودند. پشتیبانی از این وب سایت ها اگرچه در نوع خود پیچیده بود اما نیازی به ایجاد زیرساخت های کاملاً نوین و البته فیزیکی نداشت. به همین دلیل کمپانی هایی نظیر گوگل و فیسبوک صرفاً با ایده هایشان، از هیچ به ارزش های چند صد میلیارد دلاری رسیده اند.
حال ولی زمانه باز هم تغییر کرده و اگر توجه کنید، می بینید که بیشتر نوآوری ها با جهان حقیقی و فیزیکی ما گره خورده اند. از سرویس به اشتراک گذاری واحدهای آپارتمانی (Airbnb) گرفته تا خودروهای هوشمند و بی نیاز از راننده و فروشگاه های فیزیکی خرده فروشی.
گوگل، تسلا، اوبر و سایر خودروسازان شناخته شده سخت در پی ارائه خودروهای بدون راننده هستند. برای موفقیت، ترکیبی از نرم افزار، سخت افزار، نقشه های پیچیده و ابداع استراتژی و دریافت مجوزهای قانونی مورد نیاز است — این ترکیبی بیش از حد پیچیده است که استارتاپ و شرکت های کوچک را ناتوان از رقابت می سازد. مسئله اینجاست که وضعیت مالی، فنی و زیرساخت هایی که این شرکت ها دارند، می تواند آنها را جلوتر از سایر شرکت ها یا استارتاپ ها قرار دهد.
برای مقابله با استارتاپ ها هم، شرکت ها معمولاً راه های مختلفی را در پیش می گیرند. یکی از این راه ها، خرید رقیب است، آن هم تا وقتی که هنوز رشد زیادی نکرده. این مسئله به استارتاپ ها اجازه میدهد تا خلاقیت خود را با منابع یک شرکت بزرگ ترکیب کنند. برای مثال اوبر یک شرکت فعال در زمینه توسعه سیستم ناوبری خودکار برای کامیون ها را خرید در حالی که جنرال موتورز هم با پرداخت چند میلیارد دلار Cruise را تصاحب کرد.
با این حال ابتیاع استارتاپ هایی با رشد عالی برای شرکت هایی مانند گوگل و اوبر امری بسیار هزینه بر است و گاهی هم اصلاً نتیجه، آن چیزی نمیشود که باید. برای مثال، گوگل حدود ۳ میلیارد دلار صرف خرید شرکت Nest کرد اما این استارتاپ زیر چتر آلفابت با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم می کند و البته موسس آن نیز ترجیح به ترک آلفابت داده است.
اینجاست که موفقیت آمازون بیش از پیش مشهود میشود. این شرکت یک سیستم استارتاپ پرور درون خود تاسیس کرده که می تواند تمام ایدههای کارمندانش را -در صورتی که مفید باشند- به محصولاتی نهایی بدل کند.
به همین ترتیب آمازون دلیلی ندارد تا وارد پروسه خرید استارتاپ ها با قیمت ها و ریسک بالا شود و از طرفی با هجوم تکنولوژی های نوین به جهان واقعی، فرصت های بیشتری پیش روی پروژه های مستقل آمازون که حالتی استارتاپ گونه دارند قرار می گیرد.
amazon go . آمازون. اپل . کسب درآمد .توسعه محصول . سیستم استارتاپپرور .کسب و کار. گوگل, نوآوری.
همان طور که در بالا گفته شده است، برندینگ شخصی مدیران، یکی از راههای مهم افزایش ارتباطات مؤثر کسبوکارها و شرکتها با بازار هدف است. برای شناخت بهتر راههای تحقق این فرایند، با ما همراه باشید.
برندینگ اصولی بخش مهمی از موفقیت کسبوکارها است. ما نایک یا اپل را به دلیل نام تجاری معتبر و قوی میشناسیم. هماکنون شرکتها و کسبوکارها در مسیری قرار گرفتهاند که برندینگ شخصی مدیران عالی، راهبرد استراتژیک آنان در توسعه و فروش را مشخص میکند؛ بهطوری که نام تجاری شخصی مدیر همانند نام تجاریِ هر کسبوکار، اهمیت پیدا کرده است. این شاید سادهترین دلیل برای این سؤال باشد که چرا بسیاری از کسبوکارها در فروش خود به شکل مؤثر موفق نیستند؟
مصرفکنندگان و مشتریان تمایل دارند داستانهای شخصی مدیران شرکتها را در مسیر فراز و نشیبهایشان بشنوند و بخوانند؛ به همین خاطر صاحبان کسب و کار در عمل وارد میدان میشوند تا هم تجارت و هم خودشان را گسترش دهند؛ یعنی نام تجاری شخصی خود.
حتماً این سؤال به ذهنتان میآید که یک مدیر چطور باید نام تجاری شخصی قدرتمندی داشته باشد؟
توجه به نکاتی که در ادامه بیان میشود، میتواند ایدههای خوبی برای هر شرکت، کسبوکار یا استارتاپ داشته باشد.
قابل دسترس و مشاهده بودن، یکی از مهمترین آیتمها در ساخت و رشد نام تجاری یک مدیر است، اما سؤال اینجا است که معنای دیده شدن چیست؟ اینکه یک مدیر عکس و یک متن در سایت رسمی شرکتش داشته باشد؟ یا در شبکههای اجتماعی یک حساب اینستاگرام یا یک کانال تلگرام راهاندازی کند؟
یک مدیر نمیتواند در دفتر، پشت رایانه و میز خود مخفی شود و انتظار داشته باشد نام تجاری شخصی خود را معرفی کند و بشناساند. مدیر باید به محیط خارج رفت و آمد کند و دیده شود. صاحب یک کسب و کار باید در یک کنفرانس یا همایش مرتبط با صنعت خود شرکت کند؛ حتی اگر هدف اصلی، شبکهسازی و ارتباط باشد. کسب و کار باید رسانههای خود را به روی عموم مردم باز نگه دارد و اجازه دهد از طرف آنها پیام دریافت کند. هر چقدر یک مدیر قابل دسترستر و قابل مشاهدهتر باشد، نام تجاری قویتری خواهد داشت. در یک کلام، مدیر باید دیده شود و در دسترس باشد.
تمامی موارد بالا کاملاً صحیح است، اما «چگونه دیده شدن» اهمیت فراوانی دارد و این دیده شدن باید با کار کارشناسی و مطالعه و تجربه انجام شود تا بهترین اثربخشی را برای مشتریان و کسب و کار به همراه داشته باشد.
مسئله بعدی، نمایش واقعی مدیران شرکتها در شبکههای اجتماعی است. رسانهها و شبکههای اجتماعی هنوز بهعنوان یک ابزار ۱۰۰ درصدی برای بازاریابی به کار برده نمیشوند. شبکههای اجتماعی بیشتر بهعنوان یک ابزار ترویج و پوششدهنده فعالیتهای مارکتینگ و فروش مفیدند، اما دقت داشته باشید این شبکهها باید بازتابی از واقعیات کسبوکار باشند. مدیر یک مجموعه هم الزاماً باید خود حقیقیاش را ارائه دهد. تصور کنید یک مدیر در یک عکس یا یک ویدئو یا حتی یک یادداشت برای مخاطبان مانند یک رُبات عمل کند؛ به نظرتان چه اتفاقی خواهد افتاد؟ نتیجه، نبود اعتماد به چنین شخصی از طرف مردم است. این کار باعث میشود مردم به عقب رانده یا به سمت رقبای شما کشیده شوند.
مردم و مصرفکنندگان محصولات یا خدمات هر شرکت، عاشق دیدن جنبههای دیگر کسب و کارها هستند. اینکه بهعنوان مثال مدیر یک شرکت آخر هفته به کجا میرود یا چه تفریحاتی میکند، برای بسیاری از مخاطبان و مشتریان قابل توجه و حتی لذتبخش خواهد بود؛ چون مردم با جنبههای انسانیِ مدیر ارتباط بهتری برقرار میکنند تا یک کسب و کار خشک و فاقد روح. مردم علاقه دارند تجربههای یک مدیر را در زندگی بخوانند و یاد بگیرند.
درک صنعتِ مربوط به هر کسب و کار، از مواردی است که یک مدیر باید به آن توجه کند تا بتواند نام تجاری خود را بهتر بسازد و مدیریت کند. یک تجارت زمانی بهدرستی نزد مردم شناخته میشود که خوب اجرایی شود. این موضوع بسیار اهمیت دارد که یک مدیر صنعت خود را در داخل و خارج با حس مشترک بشناسد و با آن ارتباط بگیرد؛ این موضوع یعنی بهروز بودن با همهی روندها و اخبار و تغییرات آن صنعت. وقتی یک مدیر اینگونه به فعالیت بپردازد، در صنعت خود چهره خواهد شد و این موضوع یعنی ارتقاء نام تجاری مدیر و در نتیجه کسب و کار.
بنابراین برندینگ شخصی مدیران در کسب و کارها با چه حجمی از اطلاعات و عملکردها بهطور مستقیم سروکار دارد و این موضوع بیش از پیش، نقش تحلیل و مشاورههای تخصصی را برای حرکت صحیح مدیران روشن میکند.
برندینگ شخصی.برندینگ شخصی مدیر. کسب و کار. نام تجاری.کسب درآمد.
مطالب مشابه مدیران موفق و برندینگ:
ویژگی مدیران خلاق در کسب درآمد